6. مهمونی

2.4K 468 80
                                    

از دید بکهیون

فصل ششم

گوشیم زنگ خورد... جواب دادم، سهون بود!

" هی بکهیون! می خواستم یه لطف لحظه آخری در حقم بکنی؟"

" خوشحال میشم اما من آخر هفته رو دارم میرم خونه..."

" عه؟ چه عالی! خب... راستش من نتونستم کسی رو پیدا کنم که باهام به جشنواره ای که بهت گفتم بیاد... و از اونجایی که تو تشویقم کردی برم امیدوار بودم که تو بیای..."

لبخند زدم:" اوه..خب تو لطف داری اما من قصد داشتم فردا صبح برگردم سرکارم!"

" جشنواره فردا شبه، فقط چند ساعت دیرتر میشه، اصلا با ماشین خودم میاییم بعد از برنامه. لطفا بگو که میای!"

می خواستم رد کنم...اما خب سهون خیلی باهام مهربون بوده..

دلم برای چانیول تنگ میشد چانیول بود و نبود منو زیاد حس نمیکنه... می تونستم به عنوان خودم با سهون برم نه به عنوان خدمتکار چان!

اما اگه سهون به چان می گفت چی؟ هر چند بنظر نزدیک نمی اومدن...

تصمیم گرفتم فعلا قبول کنم وبعدا راجع به جزئیاتش تصمیم بگیرم...

اون خیلی خوشحال شد و گفت که آدرسی که باید بیاد دنبالم براش بفرستم و منم گفتم فعلا سرم شلوغه و بعدا اون کار رو می کنم و قطع کردم.

قیافه ی لو هان شبیه علامت سوال شده بود. براش یکم راجع به سهون توضیح دادم اما اون گفت که اونو به عنوان یه نقاش معروف می شناسه و خودشم قراره برای تهیه چند تا خبر به همون جشنواره بره...

-

وقتی رسیدیم اوایل مهمونی بود... برای ورودم همه جمع شده بودن. اصلا فکر نمی کردم انقد دلم براشون تنگ شده باشه... البته کیونگسو اخم خیلی عمیقی کرده بود که بعدا از کلی تلاش برای بغل کردنش و پس زده شدن بالاخره از دلش در آوردم.

مهمونی عالی بود اما ناراحتی رو تمام مدت تو صورت مادر می دیدم...بالاخره وقتی یکم خلوت شد رفتم تا باهاش خصوصی صحبت کنم... درسته مادر واقعیم نبود ولی می دونستم محبتش واقعیه... و من پسری بودم که وقتی همه کلاس و سر کار بودن معمولا خونه بودم و یجورایی بهم نزدیک بودیم.

اول سعی می کرد طفره بره اما بالاخره اون گفت که دیگه نمیتونه تحمل کنه پسرش صبح تا شب از کسی دستور بگیره و گفت که حتی اگه انجام ندادنش به این معنی باشه که واس اون درس نمره ای نگیرم هم باید تمومش کنم و برگردم خونه!

یجورایی بهش حق می دادم اما من، برام مهم نبود چه کاری می کنم. پیش چانیول بودن برام کافی بود و من چیز دیگه ای نمی خواستم.

از مادر خواهش کردم فقط 3 ماه به من فرصت بده اما اون گفت نهایت صبرش 1 ماه و نیمه و گفت بهتره تا اون موقع خودم برگشته باشم و گرنه جور دیگه ای اقدام می کنه!!

Getting Under Chanyeol ✒Where stories live. Discover now