WOLF

WOLF [2]

.
.
.

زین لیام رو دید که با یکی از دوستاش داشت مچ مینداخت , سمتش رفت و منتظر موند تا بازیشون تموم بشه

لیام لبخند پهنی زد
:اوه استایلز فکر کردی اینبار ازت میبازم?

هری لبخند کجی زد
:مثل همیشه

جدال بین دستهای اونها خیلی طول کشید ,هر بار که یکیشون فکر میکرد برندس ,دیگری ورق بازیرو برمیگردوند

بعد چند دقیقه , هری جفت دستاشو بالا برد و نعره زد
:آرهههه خودشهههه

لیام از روی صندلیش بلند نشد , زین کنار لیام ایستاد

:هی پسر ,بد نبود ,به هر حال اون آلفای اصیله

لیام لبخندی به برادرش زد
:تنهایی ?

:نه لویی هم اومده , نایل هم کنار رُزیه

:کجان پس? بگو بیان با هم آشنا بشیم

:جدی? ... نایل اونجاس الان صداش میکنم ولی لویی توی اتاق خوابمه الان...

لیام از جاش بلند شد و دوید سمت طبقه ی بالا و فقط یه چیزو داد زد
:هریییی

هری با شنیدن صدای لیام دنبالش دوید ,و زین بهت زده فقط اون دو نفر و نگاه کرد

..................

لویی با برخورد بدنش به جسم سختی خون توی بدنش از حرکت ایستاد , همونجوری خشکش زد

کسی که پشتش بود اروم چرخید و رو به روی لویی قرار گرفت
دستاشو روی اروم روی شونه های لویی کشید , لویی خواست تکون بخوره اما وقتی به چشمای اون پسر نگاه کرد دیگه تکون نخورد , دستای اون پسر خیلی اروم ولی اغوا گرانه روی بدن لویی میرقصیدن , مشکل لویی این بود که بدجوری از اون حرکات خوشش اومده بود ,از طرفی یه حسی از اون پسر بهش منتقل میشد که قدرت حرکت رو ازش میگرفت , کسی نباید میفهمید لویی یه امگاست

لویی با چشماش سعی کرد التماسش برای رها شدن رو نشون بده اما انگار پسر رو به روش میخواست لویی بمونه

صورت اون پسر خیلی اروم بهش نزدیک میشد صدای نفس های عمیق و گرمایی که روی صورتش پخش میشد

:خوا ..خواهش می...کنم

اضطراب توی صدای لویی لرزش انداخت اما تنها چیزی که نصیبش شد غرش دومیناتی اون آلفا بود

پیشونی لویی رو بوسید و راحت تونست عطر شیرین و لذت بخشش رو حس کنه ,اون موهای نرم و لطیف که دیوونه وار هوس نوازش رو به جون پسر مینداختن , پیروز شدن و پسر دستشو تو موهای لویی برد و اونو نوازش کرد

برخلاف آنچه لویی انتظار داشت ناخودآگاه سرشو کج کرد تا نوازش بیشتری گیرش بیاد و اگه کسی میتونست لویی درونیش رو ببینه که داشت سرش داد میزد و میگفت که باید فرار کنی باور نمیکرد این لویی که منتظر نوازش بیشتره کیه!