WOLF [13]

3K 572 286
                                    

THANX 💖

.
.
.
.
.
.
.

همه وارد خونه شدن و وقتی جوانا رو مشغول چیدن میز شام دیدن همه چی از حالت خنده به شوک تبدیل شد

جف:عاااام , خانوم تاملینسون , ما شام خوردیم , مارو ببخشید که زود اومدیم فکر کردیم شما غذاتونو خردید


دن لبخندی زد
:آقای استایلز ما بخاطر شما فعلا شام نخوردیم , این رسمه که بار اول باید از غذای میزبان بخورید

جف:رسم ? رسم خانوادگیتونه?

دن:بله , لطفا بفرمایید سر میز شام

جف: خب , به هر حال من با شما شام میخورم پسر ها بهتره توی سالن بشینن ,بهتر نیست?

جوانا دستاشو با پیشبندش پاک کرد و لبخند زنان سمت جف اومد
:اقای استایلز شما رئیس این پک هستید مگه میشه بدون خوردن شام وارد بحث بشیم , لطفا

جوانا هری و مارسل رو سمت میز شام هدایت کرد
این وسط تمام توجه جفری روی ادوارد بود


اد: مشکلی نیست پدر

جفری سرشو تکون داد و همراه دن سمت میز شام رفت

ه:ممنونم خانوم تاملینسون

اد:برای پسرتون شام نمیبرید?

دن : البته براش کنار گذاشتیم , الان میبرم

ادوارد از جاش بلند شد
:لطفا شما بشینید ,من اینو میبرم

ادوارد از جاش بلند شد اما جوانا دستشو رو دست اد گذاشت
:اوه نه تو باید شام بخوری خودم ...

جوانا با نگاه کردن تو چشمای ادوارد حرفشو تموم نکرد , سرجاش نشست و با دست به غذاهای چیده شده روی سینی اشاره کرد

:ممنونم ادوارد

ادوارد سرشو تکون داد و از اون جمع دور شد , سینی غذا رو برداشت و نفس راحتی کشید

پشت در اتاق لویی ایستاد و در زد
:میتونم بیام تو?

با شنیدن صدای لویی در رو باز کرد و داخل شد
لویی رو دید که سریع دستاش از روی نوهاش پایین اومدن , انگار داشت موهاشو مرتب میکرد

ادوارد غذارو روی میز گذاشت و روی صندلی نشست

:وقت بخیر پرنسس
لویی با شلوارک کتان گشاد و یه تیشرت که خیلی براش گشاد بود سمت ادوارد اومد , جورابایی که پوشیده بود کششون شل بود و تقریبا همه اش رو مچ پاش جمع شده بود

:سلام ادی ... تو چرا اومدی اینجا? فکر میکردم امشب حق دیدن هیچکدومتونو ندارم

:من یکم فرق دارم

:باورم نمیشه مامان اجازه داد بیای بالا

روی صندلی نشست و قاشق چنگالشو برداشت
:نمیخوری ?

WOLFWhere stories live. Discover now