WOLF [28]

3.1K 502 316
                                    


.
.
.

.
.

2 هفته بعد

هری کنار مارسل نشست
:لویی خیلی داره بد برخورد میکنه

:هری بس کن اون لوناست تا وقتی نخواد تو نمیتونی ناتش کنی

:ولی ما باید بچه داشته باشیم

:از وقتی این بحث و راه انداختی لویی استرس میگیره , مدام وسط سکس ما میترسه تو بخوای بدون کاندوم کاری بکنی , بهتر نیست بهش وقت بدی?

:من فقط میترسم لویی واقعا نخواد اصلا بچه دار بشه

:واقعا?


:من حاضرم کل عمرمو صبر کنم , من میترسم لویی کلا روی همین تصمیم بمونه

:یعنی لویی وارد یه دوره ی افسردگی شده?

:تو فکر میکنی من نگران اینم که با لویی بچه دار شم ? من نگران خود لویی ام , اگه وارد دوره ی افسردگی بشه باید زودتر بپه دار بشه قبل اینکه دیر بشه

:تو کلا بلد نیستی درست حرف بزنی , تو انتخاب کلماتت جوری برخورد میکنی انگار لویی رو فقط برا بچه میخوای

:واقعا? اوه خدای من باید با لویی حرف بزنم

:لطفا حواست باشه چی میگی , تو قلب مهربونی داری ولی مغزت اشتباهیه

:من لویی رو خیلی دوسش دارم , وقتی ماجرا بهش ختم میشه کلا قاطی میکنم

:بهتر که مشاور نشدی , تمام مردم الان یا دعوا میکردن یا طلاق میگرفتن

:خیلی خب حالا , ادوارد کی برمیگرده?

:فکر کنم باید سه شنبه بیاد


:اوهوم , دلم براش تنگ شده

:منم همینطور , هر وقت چند روز نیستش انگار از دستش میدیم

هری از جاش بلند شد
:من میرم خرید هارو انجام بدم لطفا یه کاری کن لویی بیدار شه , نمیدونم اینم تاثیر افسردگیه که زیاد میخوابه یا نه

مارسل سرشو تکون داد و سمت اتاقشون رفت تا لویی رو بیدار کنه

...............






نایل کنار زین نشست
:چی میشه اگه ما با هم مراسم بگیریم?


زین گوشیشو روی کاناپه گذاشت و بیخیال بازی کردن شد
:ممنونم نی ولی منو جولین یه نقشه ی دیگه برای مراسممون داریم

نایل لبشو بالا داد
:اوووو , چه عالی راستش لیام خیلی درگیر این البوم جدید شده از صبح تا شب یا داره عکسبرداری میره یا کلیپ های پرومو رو کار میکنن


:خب زندگی با یه ادم معروف همینه نی , ولی اون دوست داره


نایل لبخندشو جمع کرد
:عام خب .... اون عالیه


WOLFWhere stories live. Discover now