.
.
.
.
.
.
.
.لویی و زین کنار بوفه ایستادن
:خب داداشت یارمونو برد , پس خودت بلیتارو بفروشیزین سرشو به پشت انداخت
:وات د فاک لیامهری و مارسل همراه هم سمت لویی رفتن
م.ه:هی زین
ز:هی گایز
م:اوضاع چطوره لاو?
:خوبه , ممنونم که اومدین
ه:ما جزء جوایزیم , نمیتونستیم نیایم
لویی لبخند زد
:میتونین اطراف و بگردین کلی نوشیدنی و مسابقه ی دیگه هستمارسل سرشو تکون داد
:باشه پس ...موفق باشی لاوهری گونه ی لویی رو بوسید
:گوود لاکزین بزور خنده اشو قورت داده بود , الان استایلزا با قرمز شدن لویی فکر میکنن اون چقدر کیوته .... تو ذهن زین! اون یه شیطانه
وقتی هری و مارسل رفتن لویی به ساعتش نگاه کرد
:چرا کسی نمیاد تا بیست دقیقه دیگه اقای گیبس میاد شروع میکنه همه چیو
ز: صف برای پسرا تکمیله من تقریبا پنجاه تا بلیت فروختم
:گروه کویین کجاست?اوه خدای من جولیَن واو واو داره میاد
:اوه نوووو
زین و لویی به جولین لبخند زدن
وقتی نزدیکشون شد لبخند زد
:هی گایززین به جولین دست داد
:هی , عام خوش اومدی
ل:جولین میتونی بری کنار اون پرده بشینی تا وقتی همه چی شروع میشه , یه چشم بند هم اونجاست
جولین لبخند زد و ابروهاشو بالا برد
:اوه , چشم بند ,فیفتی شدز عاف لویی?ل:اوه نهههه من , نههه
جولین بلند بلند خندید و دستشو پشت لویی گذاشت
:به هر حال من فقط برای کمک اومدم ,گوود لاکلویی لبخند زد و سرشو تکون داد
وقتی جولین وارد غرفه شد و کنار میله نشست
زین دست لویی رو فشار داد
YOU ARE READING
WOLF
Fanfiction❌COMPLETE❌ Triplet harry edward marsel #larry تخیلی _گرگینه :Sorry baby, but you are an omega * * * :متاسفم عزیزم اما , باید قبول کنی تو یه امگا هستی . . 🌼🌹🌻🌺