WOLF [4]

3.9K 667 720
                                    

خوشحال میشم نظرتون رو بدونم

.
..
...
....
.....
....
...
..
.

لویی از خواب بیدار شد وقتی اطرف رو نگاه کرد و بدنشو کش داد دستاشو مشت کرد و بالا برد

نمیدونست چرا انقدر خسته اس !
از روی تختش پایین اومد و دمپاییاشو پوشید ,سمت روشویی رفت و کاراشو انجام داد

وقتی از پله ها پایین رفت تا به آشپزخونه بره  جوانا دستکش های آشپزیشو از دستاش بیرون کشید

:کجا بودی عزیزم? تلفنت رو اینجا جا گذاشتی و از صبح یه شماره مدام داره زنگ میزنه

لویی سمت گوشیش رفت
:منظورت چیه شماره! ... همه دوستای من اسم دارن

لویی نگاهی به حجم زیاد میس کال هایی کرد که از یه شماره ی ناشناس بهش زده شده بود

حتی یک پیام هم نداشت فقط زنگ زده بود
لویی نگاهی به مادرش کرد ,اون مشغول آب دادن به گلدون هاش بود

لویی از پله ها اروم بالا رفت , وقتی وارد اتاقش شد به شماره زنگ زد
:.........الو?........الو?..... اوه , هی ... اره من لویی هستم , شما کی هستین? ....... هری..... هری استایلز?......اوه اره یادمه شما دوست لیام هستین , ...... در مورد چه موضوعی? ...... من ... خب نمیدونم , خونه ی لیام?..... اونجوری بهتره , باشه چه ساعتی? ..... نه نه خودم میام , فقط میشه بگی چرا میخوای باهام حرف بزنی? ..... باشه ...خدانگه دار

لویی نفسشو محکم بیرون داد دستشو روی سینه اش گذاشت و به صفحه ی گوشیش خیره شد
اینجا چه خبر بود چرا  هری بهش زنگ زده ,از کجا شماره اشو پیدا کرده! ... احتمالا زین? ... لیام!

سریع شماره رو با اسم هری ذخیره کرد , بلند شد خواست سمد کمد لباساش بره که مادرش صداش زد

لویی سریع دوید پایین و آب پرتقالش رو سرکشید

:لویی کجا بودی?

:یه تماس گرفتم , دوست لیام بود , قراره بریم بیرون ,البته بیرون نه خونه ی لیام

:کی هست?

:عام ... هنری...هنری

:هنری! ... باشه بوبر , مراقب خودت باش و سر ساعت داروتو بخور عزیزم , لیام یه آلفاس ...مطمئنا دوستاش هم آلفا هستن

لویی سرشو تکون داد و لبشو گاز گرفت
:ممنونم مامان من باید برم آماده بشم

:باشه عزیزم

لویی دوید سمت اتاقش در کمدشو باز کرد لباس هاشو گشت تا شاید یه چیز خوب پیدا کنه

از داخل کمد یه تیشرت سفید یه کت جین مشکی رنگ بیرون اورد یه شلوارک جین مشکی یه جفت جوراب سفید و کفشهای ونس مشکیشو دراورد

وقتی پوشیدشون نگاهی بخودش انداخت ,تیپشو دوست داشت ,یه لبخند زد و موهاشو مرتب کرد ,کمی روی چشماش افتاد که ,این تیپ همیشگی اون بود

WOLFWhere stories live. Discover now