WOLF [15]

3.1K 579 282
                                    

تنکیووووو 4#
.
.
.
.

لویی کنار در ورودی ایستاده بود در حالیکه مثل یه مترسک دستاشو بالا برده بود

زین و نایل وقتی از مدرسه بیرون اومدن و قیافه ی لویی رو دیدن , یکیشون خندید و دیگری نگران سمت لویی دوید

زین:خدای من لویی! .... چرا خیس آب شدی?

لویی چرخید سمت در خروجی و گشاد گشاد شروع کرد راه رفتن , براش چسبیدن لباسای خیس به بدنش چندش اور بود

:اون دخترای از خود راضی از قصد این کارو کردن اونا یه سطل آب ریختن روم زینی

ن: کدوم دخترا?

ز:همون گروه کویین فاکی

ل:زینننن , من نباید حرف های بد یاد بگیرمممم

ن:چرا?

ز: چون اون قراره لونای استایلزا بشه

ن:اوه ! .... ولی موهات قشنگ شده لویی

ل: نکته ی خوبی بود

سرشو بالا گرفت نگاهی به اسمون کرد
:همیشه آفتاب جوری میتابید که فکر میکردم الان منو بخار میکنه , اما امروز .... شوخیش گرفته? من نیم ساعته جلو آفتابم ولی هیچی

نایل و زین هردو خندیدن
ز:اوه لویی الان میرسیم خونه

ن: بچه ها من باید از این خیابون برم

ز,ل:خداحافظ

ن:اوه لویی , دیروز برادرمو بردم ,ممنونم

ل: قابلی نداشت پسر

لبخند مغرورانه ای زد
:میبینی? فیفا شرف یه مرد و نجات میده

:باشه باشه , قابل توجهت شما جفتتون امگایین

:هیییی

زین شونه هاشو بالا انداخت و اهسته همراه اون پنگوئن سمت خونه براه افتادن

................

هری کتشو دراورد که صدای در اومد وقتی مارسل رو دید لبخندی زد

:هی پسر پرواز چطور بود?

:از خستگی دارم دیوونه میشم ... فقط میخوام دوش بگیرمو بخوابم

:اوه چه قراری بشه قرار امشبت

مارسل آهی کشید
:باید زودتر کارامو انجام بدم , نمیخوام قرار اولم یه ادم عصبی و مزخرف باشم

از کنار هری رد شد و سمت اتاقش رفت

هری لبخندی زد
:یک هیچ به نفع خودم

کتشو دراورد و داخل اتاقش رفت , اونجا یه کاور مشکی روی تختش بود , یادش نمیومد کتشلواری روی تختش جا گذاشته باشه!

کاور رو برداشت و زیپشو باز کرد , کت شلوار ادوارد بود با همون پیراهنی که دیشب پوشیده بود , سنجاق شده با یه یادداشت

WOLFWhere stories live. Discover now