Part 11

7K 1.1K 303
                                    

"نامجون، من دارم بهت میگم- اون تهدیدم کرد و صداش حتی از تهیونگ هم بم تر بود! اون یه بدجنسه! داره ازمون سواستفاده میکنه! "

"جونگکوک اون یه سگه- نه، اون یه پاپیه. پس ببندش و به بقیه کمک کن."
نامجون گفت و به پسرا اشاره کرد که داشتن جعبه های غذا رو توی سفینه میبردن.

"برای غذا خیلی ممنونم یونتانی. چطوری میتونیم جبران کنیم؟"
جیمین با لحن کیوتی پرسید و یونتان دستشو لیس زد که باعث شد جیمین بخنده.

"گاد، تو خیلی کیوتی! "
جیمین گفت. یونتان پارس کیوتی کرد و شروع به دویدن و دور شدن از پسرا کرد.

" آووو پاهای کوچولوشو نگاه کنین."
جیمین قربون صدقش رفت و یونگی آه کشید.
"مرد، من عاشق سگام."

یونتان درحالیکه یه کاغذ لوله شده توی دهنش بود برگشت. به سمت تهیونگ رفت و پوزشو به پاهای تهیونگ مالید. تهیونگ کاغذو گرفت و نگاش کرد.

"این یه نقشه‌ست.. نقشه ی رفتن به سیاره ی سان‌ریس. مگه اونجا چه خبره تانی؟"
تهیونگ پرسید. یونتان با پنجه‌ش به تهیونگ اشاره کرد و باعث شد اخم کنه‌.
"من؟ انسان ها؟ اونجا انسان ها هستن؟"

یونتان سر کوچولو و پشمالوشو تکون داد و تهیونگ به پسرا نگاه کرد.
"گایز فکر کنم باید بریم اونجا، شاید بتونیم از کسی درمورد راه برگشتمون به خونه اطلاعات بگیریم."
تهیونگ گفت. نامجون به سمتش دوید و نقشه رو ازش گرفت.

"هممم.. نقشه یه کم پیچیدست ولی ما میتونیم از پسش بربیایم. اگه حتی کوچیک ترین درصدی وجود داره که اونجا انسان ها باشن.."
نامجون گفت و تهیونگ سرشو تکون داد.

"عالیه! واو، مرسی یونتان! دلمون برات تنگ میشه."
تهیونگ گفت و سر یونتان رو نوازش کرد. یونتان دمشو با خوشحالی تکون داد، تهیونگ براش دست تکون داد و رفت به سمت سفینه.

جونگکوک هم حرکت کرد تا به سمت سفینه بره ولی یونتان رو دید که به طرفش میاد.
"گوش کن چاقالو."

"لطفا دادنِ این القاب به من رو تمومش کن."
جونگکوک بهش پرید. یونتان قوزک پاشو گاز گرفت و جونگکوک بخاطر درد غرید. چون لعنت، اون چیز پشمالوی کوچولو میتونست گاز بگیره.

جونگکوک زانو زد و بهش چشم‌غره رفت.
"چی میخوای؟"

"بهت گفته بودم چی میخوام! میخوام سوار سفینه‌تون شم. باید منو ببرین سان‌ریس."
یونتان بهش پرید و جونگکوک لبشو کج کرد.

"فکر میکنی اونا میذارن با خودم یه سگ لعنتی رو وارد سفینه کنم؟ گوش کن، سگ. نمیدونم متوجه میشی یانه- ولی ما وسط ناکجا آباد بدون تجهیزات گیر افتادیم، پس-.."

"جنده ازت توضیح خواستم؟"
یونتان گفت. جونگکوک لباشو بهم فشار داد و نگاهشو ازش گرفت.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Where stories live. Discover now