SPACE VOYAGE | Vkook [translated]

Part 27

"نه جونگکوک، ما قرار نیست اینجا یه استخر درست کنیم."

"چرا نه؟"
جونگکوک با عصبانیت پرسید و پاشو روی زمین کوبید.

"چون ما الان تو یه سیاره گیر کردیم بدون هیچ سوختی و نمیدونیم چه گوهی بخوریم! منظورت چیه که چرا نه؟! "

"کی قراره جلومونو بگیره اونوقت؟"

"این چه طرز جواب دادنه؟! "

"جونگکوک! هوسوک! خفه شین! "
نامجون بهشون پرید و هوسوک چشماشو چرخوند.

"ما قراره واسه یه مدت اینجا بمونیم درسته؟ پس چرا حداقل خوش نگذرونیم؟"
جونگکوک پرسید.

"چون وقتی مشخص نیست میتونیم فردا رو زنده بمونیم یا نه و هرلحظه ممکنه بمیریم، وقت اینو نداریم که خوش بگذرونیم جونگکوک. همیشه تو زندگیت نباید درحال خوش گذرونی باشی. بعضی وقتا بعضی موضوعات خیلی جدیه، مثل الان."
نامجون دعواش کرد و جونگکوک سرشو پایین انداخت.

"ته و جین دارن تلاش میکنن سطح مواد مذاب اینجارو بفهمن؟"
هوسوک پرسید و نامجون سرشو تکون داد.

هوسوک به جونگکوک نگاه کرد.
"چرا نمیری بهشون کمک کنی کوک؟ منو جیمین تنهایی میتونیم از عهده ی کارای خونه بربیایم."
جونگکوک با اخم ریزی بهش نگاه کرد.

"جین و ته خیلی زود رفتن سر کارشون پس فکر نکنم به کمک من نیاز داشته باشن."
جونگکوک زیرلب گفت. هوسوک سرشو تکون داد و همراه نامجون رفت تا درباره ی نقشه ی خونه سازی حرف بزنن.
پس جونگکوک فقط روی زمین نشست و زانوشو توی شکمش جمع کرد.

یونگی به سمت جونگکوک رفت و کنارش نشست.
"هی بچه، حالت خوبه؟"

جونگکوک با ناراحتی سرشو تکون داد درحالیکه با انگشتش شکل های مختلفی رو روی غبار نشسته روی زمین میکشید.
" آره.. فقط خیلی بیخاصیت بنظر میرسم الان."

"تو بیخاصیت نیستی جونگکوک. این فکرو نکن. همه فقط الان یکم بی اعصابن."
یونگی جواب داد.

جونگکوک نگاهشو به یونگی داد.
"فکر میکنی بتونم جایی کمک کنم؟ چون حس بدی دارم واقعا."

یونگی آه کشید و جرعه ای از نسکافه ی توی دستش نوشید.
" آره فکر میکنم یه کاری هست که بتونی انجام بدی."

☆☆☆

"ساندویچا تو راهن! "
جونگکوک داد زد و با یه سینی پر ساندویچ به سمت بیرون سفینه دوید.

"تو ازش خواستی برامون ساندویچ درست کنه؟"
جیمین پرسید و یونگی در سکوت فقط جرعه ی دیگه ای از نسکافش نوشید.

"وقتی ما تو سفینه یه دستگاه داریم که هر غذایی بخوایم برامون درست میکنه؟"