Part 21

8.1K 1K 611
                                    

"هی جیمین."
نامجون گفت و وارد سالن پذیرایی شد.
"حدس بزن چی؟"

"اووه- "
جیمین شروع کرد و درحالیکه عمیقا به فکر فرو رفته بود، چشماشو بست.
" آممم... بذار ببینم.. تو-.."

"نه من جدی نمیخوام حدس بزنی جیمین."
نامجون بهش پرید و جیمین پیش خودش آه کشید.

"آه از دست ذهن روشن فکر من."
جیمین گفت و نامجون با گیجی بهش نگاه کرد.

"بقیه کجان؟ میخوام یچیزیو به همه بگم."
نامجون گفت و همون لحظه جین و یونگی وارد شدن.
"تمام چیزی که من سعی دارم بگم اینه که اگه خدا نمیخواست ما گوشت بخوریم، پس چرا انقدر خوشمزه خلقش کرد؟"

"جین واقعا وات د فاک."
یونگی تمسخرآمیز خندید و جین چشماشو چرخوند.
"گرسنه بمون جنده ی گیاهخوار."

"من حتی گیاهخوار هم نیستم! "
یونگی بهش پرید و بعد هوسوک وارد اتاق شد.

"گایز اینجا بوی کلاه میده."

"بوی یه کلاه لعنتی دقیقا مثل چیه؟"

"یه کلاه."

"و برای همینه که من فکر میکنم- "
جونگکوک شروع کرد درحالیکه با تهیونگ وارد اتاق میشد.
" -که پشمالو بودن نه تنها برای محیط زیست، بلکه برای اقتصاد هم مفیده."

یه سکوت چند لحظه ای ایجاد شد و بعد جونگکوک برگشت و به بقیه ی پسرا نگاه کرد.
"اوه هی گایز، چه خبر؟"

نامجون اشک گوشه ی چشمشو پاک کرد.
"از همتون متنفرم."

"بچه مثبت سرزنشگر."
جیمن گفت و پاهاشو روی میز انداخت.

"جیمین لطفا اینطوری حرف زدن رو تمومش کن."

" آجیمون عصبی شد."

"جیمین بسه! داری آزاردهنده میشی."

"فقط حقیقته آجی."

"خفه شین! "
نامجون سرشون داد زد و بعد همه بهش نگاه کردن.
"یه مسئله ی جدی پیش اومده، نیاز دارم جمعا از 12 تا سلول مغزی که دارین استفاده کنین و برای  یه بارم شده بهم گوش بدین."

"منظورت ما شیش تاست."
جونگکوک شروع کرد و بعد نگاهشو به افق داد و شروع کرد به زیرلبی محاسبه ی عددا.
" -دو تا سلول برای هر نفر-.."

"چقدر باهوشی تو."
جیمین گفت و جونگکوک لباشو آویزون کرد.
تهیونگ کنار جونگکوک نشست و دستشو دور کمرش گذاشت.

"قضیه چیه جونی؟"
جین پرسید و نامجون بزاغ دهنشو قورت داد.
"اوکی شما درباره ی دوربین های کوچولو و مشکی ای که توی کل سفینه هست میدونین. خب یه کدومشون که توی موتورخونه بود افتاد برای همین من تصمیم گرفتم ازش سر در بیارم چون حوصلم سررفته بود."

"حوصلت سررفته بود پس تصمیم گرفتی از کار ماشین ها سر دربیاری؟ خرخون فاکی."

"خفه شو یونگی حداقل اون توی اوقات آزادش آهنگ بیبی شارک رو نمیخونه."
جین بهش پرید. یونگی چشماشو چرخوند و هوسوک آروم خندید.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Where stories live. Discover now