Part 29

5.3K 929 620
                                    

اوضاع جونگکوک درهم ریخته بود.

"بدنم.. درد میکنه."

"لول."

"همین الان لول رو به زبون اوردی؟"

"و؟ میخوای دعوا کنی؟ آره؟"

"جیمین لجبازی بیخودتو بذار کنار."
نامجون گفت و بعد به جونگکوک نگاه کرد که روی تخت توی اتاق پزشکی دراز کشیده بود.
"خوبی کوک؟ متاسفم ولی جین مجبور بود بهت تزریق کنه.. حالت زیاد خوب بنظر نمیرسید."

جونگکوک به نامجون نگاه کرد. هوفی کشید و روشو برگردوند.
"چرا اهمیت میدی آقای بداخلاق؟ فقط بازم باهام بد رفتار کن و اینو درنظر نگیر که منم احساس دارم."

نامجون آه کشید و جیمین با ناراحتی به جونگکوک نگاه کرد.

"ما متاسفیم کوک. نباید اونکارو انجام میدادیم. فکر نمیکردیم رفتارمون انقدر روت اثر بذاره. اشتباه از ما بود."
نامجون گفت. جونگکوک فقط نگاهشو به سقف داد و هومی کشید.

نامجون و جیمین چند ثانیه صبر کردن ولی بعد فهمیدن جونگکوک تصمیم نداره جوابی بده.
"حالت بهتره؟"

" آره خوبم."
جونگکوک گفت و جیمین و نامجون سرشونو تکون دادن.
"فعلا تنهات میذاریم."
جیمین به نرمی گفت و بعد به همراه نامجون از اتاق خارج شدن و در رو پشت سرشون بستن.

همون لحظه ای که اونا خارج شدن، جونگکوک روی تخت نشست و انگشتاشو بالا گرفت تا بهشون نگاه کنه. انگشتای ظریفش از نوکشون داشتن شروع به خاکستری شدن میکردن.
نمیدونست این چه معنی ای میده، ولی حس خیلی بدی داشت. به علاوه، درحد فاک درد داشت.

جونگکوک نمیدونست چیکار کنه. یه قسمتی ازش میخواست فقط بره و همه چیو پشت سرش بذاره و هیچکسو دیگه نبینه. هیچوقت قیافه ی هیچکدومشونو نبینه. هیچوقت موهای نقره ای و چشمای طوسی تهیونگ رو نبینه. هیچوقت. قسمتی ازش میخواست هیچوقت قیافه ی اون شیش تا پسرو نبینه.


"جونگکوک! "
یکی صداش زد و همون لحظه یهو در اتاق پزشکی با شدت باز شد.
"بنجو! "
جیمین داد زد و بعد رفت.


اوکی. وات د فاک. جونگکوک از روی تخت بلند شد و به طرف بیرون از اتاق پزشکی حرکت کرد.
از اتاق، و بعدش از سفینه خارج شد و جین رو دید که یه بنجو توی دستش نگه داشته و داره باهاش کار میکنه.

"کانتری روووودز"
جین همزمان با کار کردن با بنجو، خوند.
" تیک می هوم- "

"چه اتفاق کوفتی ای داره میفته؟"
جونگکوک با صدای آرومی پرسید وقتی جین، هوسوک، یونگی، جیمین و نامجونو دید که اون اطراف ایستاده بودن درحالیکه جین توی دستش یه بنجو بود و یونگی هم یه فلوت رو نگه داشته بود.

"ما ابزار موسیقی پیدا کردیم."
یونگی توضیح داد.

"از کجا؟ اینجا یه سیاره ی کویریه که هیچی توش نیست و شما ابزار موسیقی پیدا کردین؟"
جونگکوک پرسید و همون لحظه هوسوک رو با یه چوب درام توی دستش دید و تصمیم گرفت دیگه چیزی نپرسه.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Kde žijí příběhy. Začni objevovat