Part 18

12K 1.1K 1.1K
                                    

جونگکوک بطرز وحشتناکی هورنی بود.

درحالیکه تهیونگ داشت به چشماش نگاه میکرد، چهارتا انگشتش داخل سوراخ خیس جونگکوک حرکت میکردن و عضو سخت شدش حتی سخت تر از قبل بود و پری کامی که ازش بیرون میومد، با رون جونگکوک در تماس بود.

جونگکوک مردد بنظر میرسید.
"صبرکن."
اون گفت و تهیونگ متوقف شد.

"مشکل چیه؟"
تهیونگ پرسید. جونگکوک مضطرب بنظر میرسید و چشماش درشت شده بود.

"چ- چه غلطی دارم میکنم؟"
جونگکوک گفت و تهیونگ با گمراهی نگاش کرد.
"من استریتم- "

تهیونگ انگشتاشو بیرون کشید و ایستاد.
"اوکی من خودمو ارضا میکنم پس."
تهیونگ با لحن عصبی ای گفت و بعد چرخید.

جونگکوک سر جاش نشست و درحالیکه لرزی از ستون فقراتش عبور میکرد، تهیونگ رو دید که در حالیکه عضوشو دوباره توی شلوارش میذاشت، به سمت تخته سنگ حرکت میکرد تا دوباره به اسکرین کامپیوتر نگاه کنه. برآمدگی عضو سخت شدش کاملا از روی شلوارش مشخص بود و باعث شد جونگکوک لبشو گاز بگیره.

"گوش کن، این کاری که میخوایم بکنیم هیچ معنی خاصی نداره اوکی؟ من فقط بخاطر اون بیسکوئیتا اینجوری شدم و در اصل دیک تورو توی خودم نمیخوام."
جونگکوک گفت.

"بنظر میرسه رضایت طرفین وجود نداره و اینجوری من مشتاق به انجامش نیستم، متاسفم."
تهیونگ گفت درحالیکه با دست تمیزش یچیزایی رو تایپ میکرد.

جونگکوک درحالیکه هنوز روی باسنش رو زمین نشسته بود و پاهاش از هم باز بود، به تهیونگ نگاه کرد.
"تهیونگ انقدر آزاردهنده نباش. گوش کن- من یه پوسی یا جنده یا همچین چیزی نیستم- اوکی؟ من اجازه... نمیدم اونکارا رو با من بکنی. من شأن و منزلت بالایی دارم-.."

"شأن و منزلت؟ کدوم شأن و منزلت؟ تمامِ چیزی که تو داری، عصبانیت و صدای جیغ جیغوی بلنده."

تهیونگ بهش پرید. جونگکوک خواست از جاش بلند شه ولی بعد حس کرد پاهاش لرزیدن و دوباره نشست روی زمین.
"ت- تهیونگ من نمی- نمیتونم بلند شم.."
جونگکوک گفت و تهیونگ بهش نگاه کرد.

"پس همونجا بمون"

"ته- "

"درواقع همین که هنوز سعی میکنم حواسم بهت باشه، خودش خیلی چیز بزرگیه، جونگکوک. تو کاملا مثل گوه رفتار کردی باهام، به اندازه ی صفر هم بهم احترام نذاشتی و انتظار داشتی اصلا جوابتم ندم؟ فکر میکنی روابط دوستانه اینجوری پیش میره؟ اونم بعد از هزاران بار عذرخواهی ای که کردم."
تهیونگ بهش پرید و جونگکوک با چشمای درشت بهش نگاه کرد.

"تو رفتار بدی داری، هیچ کاری انجام نمیدی، همه چیو تقصیر من میندازی حتی اگه من مقصر نباشم. و حالا، به خودت نگاه کن. نشستی روی کونت درحالیکه مثل یه بانی که توی هیته، خیسی. این همون چیزیه که-.."

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Where stories live. Discover now