Part 15

6.6K 1.1K 613
                                    

یه آپ غیر منتظره ;)

............................................

سکوت معذب کننده ای توی فضای اتاق بود. ولی این سکوت، فقط مربوط به جونگکوک و تهیونگ نبود. بلکه انگار این جَو متشنج کننده، توی فضا پخش شده بود و داشت روی هر هفت نفرشون تاثیر میذاشت.

"اول از همه، فکر میکردم خیلی واضح بهتون گفتم اوردن فضایی های ناشناس به سفینه ممنوعه."
نامجون شروع کرد و بلافاصله صدای خنده ی تمسخرآمیز جونگکوک شنیده شد.

"البته. همه ی تقصیرا رو بنداز گردن من."
جونگکوک طعنه آمیز خندید. ابروهای تهیونگ توی هم رفت ولی قبل از اینکه بخواد چیزی بگه، نامجون حرف زد.

"همه ی تقصیرا رو میندازیم گردن تو چون این فاک همش تقصیر توعه. تو.. یک دختر نه، بلکه دو دختر رو اوردی توی سفینه؟ دفعه ی قبل بهت چی گفته بودیم؟"
نامجون بهش پرید و جونگکوک بهش چشم‌غره رفت.

"و علاوه بر اون، بدون اینکه به تهیونگ بگی ترکش کردی. اون خیلی بخاطرت نگران شده بود-.."

"اوهووو انگار چیشده، بیخیالش میشه."
جونگکوک بهشون پرید. تهیونگ ناخواسته کمی بدنشو منقبض کرد، به جونگکوک نگاه کرد و بعد آه کوچیکی کشید.

"میدونی جونگکوک- ای کاش بجای اینکه الکی وانمود کنی از من خوشت میاد تا بهم آسیب بزنی، فقط بهم‌ میگفتی چیزی که بهت گفته بودم باعث شده بود در اون حد ناراحت شی. من بالای صدبار گفتم متاسفم و اگه هنوز ازم ناراحت باشی، درکت میکنم. ولی ادا در اوردن و انتقام‌ گرفتن؟ کامان، من فکر نمیکنم الان و توی این وضعیت، جای این بازیا باشه."
تهیونگ با خونسردی گفت و باعث شد رگ گردن جونگکوک از عصبانیت برآمده شه. چون اون تهیونگ لعنتی خیلی ریلکس بنظر میرسید.

"ولی الان و توی این وضعیت، جای این هست که بگی هیچکدومتون نمیخواین باهام دوست باشین و بهم بگی من یه فاک‌بوی احمقم و پشت سرم با جیمین حرف بزنی؟؟"
جونگکوک بهش پرید و بلافاصله همه ی پسرا نگاهشونو به تهیونگ دادن.

"تهیونگ.."
جین گفت و تهیونگ آه کشید.
"من متاسفم، من- من داشتم اوقات سختی رو میگذروندم و.. اونارو سر جونگکوک خالی کردم."

"اون کلمات چیزی بیشتر از این بودن که فقط از روی عصبانیت گفته باشی. تو فقط خود واقعیت و افکار واقعیت رو بالاخره نشون دادی و به ما فهموندی چقدر آشغالی."
جونگکوک بهش پرید. تهیونگ برای ثانیه ای نگاهشو ازش گرفت تا خونسردی خودشو حفظ کنه و بعد، دوباره به جونگکوک نگاه کرد.

"من درکت میکنم اگه همچین حسی داری. تو حق داری اگه ازم عصبانی ای. همه ی حق های جهانو داری اگه نمیتونی منو ببخشی. ولی واقعا واقعا من حتی از یک کلمه‌ ای که گفتم هم منظوری نداشتم. امیدوارم این رو متوجه شی."
تهیونگ با صدای آرومی گفت. جونگکوک چشماشو چرخوندو دستاشو مشت کرد.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Where stories live. Discover now