تهیونگ جونگکوک رو به آرومی روی تخت انداخت و روش خم شد، دستاشو دو طرف بدنش گذاشت و از بالا بهش نگاه کرد.
جونگکوک نفس منقطعی کشید و به چشمای طوسی تهیونگ که حالا تیره تر شده بود نگاه کرد.
"میخوای بکنمت بیبی؟"
"ل-لطفا- "
جونگکوک به سختی زمزمه کرد و سرشو بالا برد تا مشتاقانه تهیونگ رو ببوسه.لب هاشونو به هم چسبوندن و بوسه ی عمیقی رو شروع کردن. دستای جونگکوک صورت تهیونگ رو قاب گرفته بود و تهیونگ هم با دستاش کمر جونگکوک رو گرفته بود.
تهیونگ بیشتر به سمت جلو متمایل شد و حالا کاملا روی بدن جونگکوک دراز کشیده بود.جونگکوک حس کرد تهیونگ باسنشو چنگ گرفت پس بین بوسه هومی کشید و لگنشو بالاتر داد.
جونگکوک زبونشو به لب پایین تهیونگ زد و بعد کمی ازش فاصله گرفت تا بتونه زمزمه کنه.
"منو بکن- ""نه."
جونگکوک چشماشو باز کرد.
"چی؟""من اینو نگفتم،"
تهیونگ با صدای آرومی گفت و جونگکوک با گیجی بهش نگاه کرد. هردو سرشونو چرخوندن تا کنارشونو ببینن و هردو جیغ کشیدن!هولوگرام نامجون بود.
"و-وات د فاک! واسه چه کوفتی داری نگاهمون میکنی؟! "
جونگکوک داد زد و تهیونگ سریع ازش جدا شد.
چشمای هردوشون درشت شده بود."نگاه نمیکنم! "
نامجون گفت و دستاشو به نشونه ی تسلیم بالا برد.
"ولی خب داشتم دوربینارو چک میکردم-..""پس تو داشتی نگاهمون میکردی! "
جونگکوک دوباره داد زد و نامجون غرید."نه جونگکوک. شما نمیتونین الان سکس داشته باشین."
"چرا نه؟"
تهیونگ با عصبانیت زیرلب پرسید و نامجون دستاشو به هم کوبید.
"چون دوربین ها دارن همه چیو ضبط میکنن و قطعا این ویدیوها به یه جایی انتقال پیدا میکنه! ما نمیتونیم سکس داشته باشیم. هیچکدوممون."
نامجون گفت."انگار کسی غیر مادوتا اینجا سکس میکنه، اسکلا."
جونگکوک با بد خلقی گفت و بعد هوفی کشید و از روی تخت بلند شد. از اتاق خارج شد و تهیونگ رو تنها گذاشت.هولوگرام ناپدید شد. تهیونگ چشماشو چرخوند و آه کشید.
از جاش بلند شد و به طرف خارج اتاق حرکت کرد تا دنبال جونگکوک بره.
"گیلاس..""ببندش نقره ای، من عصبی بودم و تنها چیزی که میتونست حلش کنه یه سکس خوب بود ولی البته که باید گند بخوره بهش، مگه نه؟"
جونگکوک تمسخرآمیز خندید. تهیونگ چیزی نگفت و فقط به کنارش نگاه کرد."کل هفته همه ی آدمای تو این سفینه با من مثل یه عوضی رفتار میکردن! و گوش کن، من-من یه آدم خوبم، ولی ظرفیت منم حدی داره! اوکی گرفتم، من احمقم، آی کیوم یچیزایی حدود ۱۰۰ یا همچین چیزی نیست مثل بقیه ی شما-.."
![](https://img.wattpad.com/cover/192730217-288-k66580.jpg)
YOU ARE READING
SPACE VOYAGE | Vkook [translated]
Fanfiction[ تکمیل شده ] وقتی هفت تا پسر که زیاد همدیگه رو نمیشناسن، داخل یک سفینه ی بزرگ، در فضا به مدت دو ماهِ کامل گیر بیفتن، همه چی قراره خیلی پیچیده و بههم ریخته شه!! این فنفیک اسمات داره. پس با ریسک خودتون بخونیدش