•30•

277 86 26
                                    

+ بکهیون....بکهیون بیدار شو

چانیول بالای سر بکهیون نشسته بود و با صدای آرومی صداش می کرد.

بکهیون با حس دستی که به صورتش کشیده شد و نوازشش کرد و صدایی که آروم زیر گوشش اسمش و نجوا میکرد بیدار شد.

به طرز عجیبی اون شب کابوس ندیده بود و راحت و آروم خوابیده بود و حالا به قشنگ ترین شکل ممکن بیدار شده بود.

با صدای چانیول...

این حتما یه معجزه بود.

بکهیون با به یاد آوردن حضور آقای پارک تو جاش نیم خیز شد.

-چانیول پدرت....

بکهیون با استرس ناگهانی که بهش هجوم آورده بود گفت.

چانیول آروم چتریای بکهیون و از روی صورتش کنار زد.

+صبح زود از خونه رفت بیرون.
یه چند روزی برنمی گرده.
چند روز بدون ترس مال منی بک.

چانیول این و گفت و سرشو تو گردن سفید بکهیون فرو کرد.

دستاش و دور بکهیون حلقه کرد و نفس عمیقی تو گردنش کشید کشید.

بکهیون منبع آرامشش شده ود.

+فعلا نیاز نیست قایم موشک بازی کنیم.
میتونم با خیال راحت تمام روز تو بغلم بگیرمت کوچولو.

-هوووم...

بکهیون با گرمای بدن چان دوباه خمار شده بود و چشماش رو هم رفته بود.

-چان وقتی آقای پارک برگشت باید چیکار کنیم؟
بهتر نیست باهاش حرف بزنیم؟

بکهیون با صدای آروم و خواب آلودی پرسید.

چانیول سرش و از توی گردن بک دراورد و اخم نگاهش کرد.

+بک دیوونه شدی؟
باهاش حرف بزنیم؟
پدر من یه قاتل روانیه!
هممون و میکشه!

+بکهیون که حالا هوشیار تر شده بود با استرس لبش و گاز گرفت.

-پس... پس بیا بریم پیش پلیس...
اصلا چرا تا الان پیش پلیس نرفتی؟
میتونیم جریان و بهشون بگیم و ازشون کمک بخوایم.
اونا حتما پدرت و دستگیر میکنن و نجاتمون میدن.

+بک پنج سال پیش قبل اون آتیش سوزی مزخرف این کارو کردم و حدس بزن چی شد؟
همه مدارک علیه من بود نه پدرم.
من قاتل پرونده شدم نه اون مرتیکه ولی چون مثلا اتفاقی تو آتیش سوزی مردم پرونده بسته شد.
الان من اگه خودم و نشون بدم به عنوان قاتل دستگیر میشم.
تنها کاری که ازم بر میاد اینه که اینجا بمونم.
شاید بالاخره تونستم‌ جلوی پدرم و بگیرم.

قطره اشکی از چشمای بکهیون ریخت روی گونش.

-پس حالا ما باید چیکار کنیم؟
من نمی خوام بمیرم.
نمی خوام تو بمیری.

چانیول اشکای بکهیون و با دستش پاک کرد.

+هیچی نمیشه بک
من نمیذارم اتفاقی برات بیافته.
تنها کاری که باید بکنیم اینه که باید حواسمون باشه که پدرم نفهمه میدونی من زنده ام و من و دیدی.
اگه بفهمه بیچاره میشیم.
اگه بفهمه با جون تو تهدیدم میکنه بک.
من طاقتشو ندارم.

چانیول دوباره بکهیون و بغل کرد و نفس عمیق و بلندش کشید.

بکهیون متقابلا چانیول بغل کرد.

هیچ کدوم نمی دونستن آخر این قضیه چی میشه.

آخر این قضیه کی میمیره کی زنده میمونه.

آخر این قضیه باهم میمونن یا باید برای همیشه با هم خداحافظی کنن.

با صدای باز شدن در جفتشون از هم جدا شدن و نگاهشون و به در دادن.

بکهیون ترسید و رنگش پرید.

مگه آقای پارک نرفته بود.

بکهیون با دیدن آدم‌ پشت در چشماش گرد شد و چانیول لبخند شد.

-س...سهون؟

= ببخشید خلوتتون و بهم میزنم ولی اگه کارتون تموم شد بیاید پایین صبحونه بخوریم.
گشنمهههه

سهون کلمه آخرو رو به چانیول و بکهیون داد زد و از اتاق بیرون رفت.
  
_________________________________________

اینم از این قسمت😊
ممنون که میخونیدش❤
امیدوارم دوسش داشته باشید❤

Mat Hat ScarecrowWhere stories live. Discover now