چانیول و سهون پشت میز نشسته بودن و سرشون پایین انداخته بودن.
جفتشون داشتن زیر نگاهای خیره و عصبی بکهیون اذیت میشدن.
+میشه یکی به من توضیح بده اینجا چه خبره؟
بکهیون وقتی دید کسی قصد حرف زدن نداره تصمیم گرفت مستقیم مخاطب قرارشون بده.
+سهون...
چرا خودت و میزنی به اون راه...
تو به من گفتی چانیول و نمیشناختی و فقط با هم تو یه مدرسه بودید.
گفتی مرده...
تو چشمای من نگاه میکردی و به من دروغ میگفتی....-بک...
چانیول دستش و پشت کمر بکهیون گذاشت تا آرومش کنه.
سهون همینطور که سرش پایین بود فنجون قهوه شو برداشت و ازش نوشید.
=همش برای محافظت از خودت بود.
میخواستم درگیر این داستان نشی ولی خوب...در ادامه حرفش نگاه تیزی به چانیول انداخت و لحنش حرصی شد.
=یکی دیگه گند زد تو همه چی.
حالا می خواین چیکار کنین؟ میشه یکیتون بهم بگه؟بکهیون که توقع نداشت سهون اینطوری عصبی و حرصی باشه نیم نگاهی به چانیول انداخت تا عکس العملش و ببینه.
چانیول دست بکهیون و از زیر میز گرفت.
-سهون باید یه فکر درست بکنیم من نمی خوام اتفاقی برای بک بیفته.
سهون عصبی چنگی تو موهاش زد.
=چانیول محض رضای خدا.
من تورو به زور تا الان زنده نگه داشتم.
اون روانی تا حالا هزاربار تا مرز گشتنت رفته و من هر بار تهدیدش کردم و جلوشو گرفتم.
تو کم بودی حالا بکهیونم هست.
میگی چیکار کنیم حالا؟
بگو برای محافظت ازش چیکار میتووونیم بکنیم اصلا...چانیول نگاه ملتمسی به سهون انداخت.
-من نمیدونم سهون ولی...تو باید بهمون کمک کنی. خواهش می کنم...میدونی کار زیادی از من بر نمیاد.
سهون نیم نگاهی به چانیول و بکهیون انداخت.
چانیول بهترین دوستش بود و براش خیلی عزیز بود.
و بکهیون...
کسی بود که باعث لبخندای رفیقش شده بود
بعد از سال ها عذاب...
بکهیون با اون چشمای زیباش اومده بود تو زندگیشون و تنها نقطه ی روشن زندگیه رفیقش شده بود و سهون حاضر بود برای بهترین دوستش هر کاری بکنه...
هر کاری...=باید فراریش بدیم...
تنها راهیه که داریم...بکهیون دست چانیول و که تو دستش بود فشار داد...
+آره چانیول بیا فرار کنیم...
با هم از اینجا بریم
میریم یه جای دیگه
دوتایی باهمسهون بدون حرف از رو صندلی بلند شد و از خونه خارج شد.
چانیول سرش و بالا آورد و با چشمای غمگینش زل زد تو چشمای پسر خوشحال روبه روش.
![](https://img.wattpad.com/cover/230152787-288-k523042.jpg)
YOU ARE READING
Mat Hat Scarecrow
Fanfictionکاپل ها: چانبک ژانر: عاشقانه، درام، ترسناک، جنایی، معمایی محدودیت سنی: ( R ) داستان بکهیون ۱۹ ساله ای که برای یه مدت به مزرعه پارک میره و اونجا درگیر داستان مرموز پارک چانیول میشه که پنج سال پیش تو آتیش سوزی مزرعه مرده....