Mat Hat Scarecrow

•34•

🎵: Where Do Lovers Go?
(Ghostly Kisses)
_________________________________________

آهسته از روی تخت بلند شد و سعی کرد تا خواب بکهیون و که تازه چشماش رو هم رفته بود بهم نزنه.

از اتاق خارج شد و سمت پله ها حرکت کرد.

باید با سهون جدی صحبت میکرد.

سهون پشت میز نشسته بود و سرش و بین دستاش گرفته بود.

+سهون...

سهون با شنیدن صدای چانیول سرش و بلند کرد و بهش نگاه کرد.

دوستش حال خوبی نداشت.

چانیول صندلی و عقب کشید و رو به روی سهون نشست.

+سهون ازت می خوام...می خوام بکهیون و تا قبل از اینکه پدرم برگرده فراریش بدیم.

سهون به چهره آشفته چانیول نگاه کرد.

-پدرت ۷ روز دیگه برمیگرده چان.

چانیول مکث کرد.

چطور از بکهیون دل میکند؟
چطور از پسری که تو مدت کمی شده بود همه ی زندگیش، همه امیدش، همه قلبش دل میکند؟

+میدونم...وقت زیادی نداریم من...این همه اتفاق و تحمل کردم، ولی...ولی اگه بکهیون کوچیکترین آسیبی ببینه، اگه پدرم بلایی سرش بیاره میمیرم سهون...به خدا که میمیرم...
لطفا کمکم کن. قبل از برگشتن پدرم از اینجا ببرش.
باید از اینجا دور بشه، باید بره.

با فکر رفتن بکهیون بغض بدی به گلوش چنگ زد.

چانیول میدونست اگه بک بره، اگه دیگه هیچوقت نبینتش، اگه دیگه عطر تنش و بو نکنه و لبای شیرین و باریکش و نبوسه از دلتنگی دیوونه میشه ولی این تنها راهی بود که به نظرش میرسید. اینجوری حداقل بکهیون آسیبی نمیدید.

قطره اشکی که گوشه چشمش جمع شده بود روی صورتش سر خورد.

سهون میتونست حدس بزنه که چانیول چقدر حال بدی داره.

خودش و لعنت کرد که نمی تونه کاری برای دوستش بکنه.

-اگه می خوای از اینجا ببرمش بهتره که همین امروز فردا اینکارو بکنم. اینطوری ریسکش کم تره.
پدرت اگه بفهمه که بکهیون میدونه تو زنده ای و من از اینجا بردمش حتما من و تورو باهم میکشه.

چانیول صورت خیس از اشکشو بالا آورد و سرش و به چپ و راست تکون داد.

+نه سهون تا فردا کمه. من هنوز برای بودن با بکهیون وقت می خوام. هنوز نتونستم یه دل سیر ببوسمش.
هنوز نتونستم یه دل سیر بغلش کنم، بوش کنم.
من هنوز نتونستم یه دل سیر صدای قشنگشو بشنوم.
لطفا فقط چند روز بهم وقت بده.
می خوام فقط چند روز با وجود بکهیون زندگی کنم.
فقط چند روز...

صداش موقع حرف زدن میلرزید و چانیول کنترلی رو لرزشش نداشت.

فقط فکر رفتن بکهیون اینجوری شکسته بودش.
خدا میدونست رفتنش قرار بود با چان چیکار کنه.