•33•

238 76 24
                                    


اینم پارت جدید💛
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید🧡
برای این پارت آهنگ هم گذاشته شده❤

🎵: Softly (Winter Aid)

_________________________________________

بکهیون با حس پیچیده شدن دستی دور کمرش و سنگینی که روی قفسه سینش حس کرد چشماش و باز کرد.

دستی لای موهای سیاه پسر توی بغلش کشید و آروم نوازشش کرد.

+بالاخره بیدار شدی

چانیول چیزی نگفت و فقط حلقه دستاشو تنگ تر کرد و گوشش و رو قفسه سینه بکهیون گذاشت.

به تک تک ضربان های قلب بک گوش میداد و غرق آرامش میشد.

ترکیب صدای ضربان های منظم قلب بک و حرکت انگشتای کشیدش لای موهاش براش مثل مواد عمل میکرد.

داشت خمارش میکرد.

بوسه ای به قفسه سینه بک زد و آهسته سرش و بلند کرد.

بکهیون حرکت دستش و متوقف کرد و نگاهش و قفل چشمای چان کرد.

+خوبی؟

بکهیون آهسته زمزمه کرد طوری که صداش به زور به گوش خودشم میرسید.

چانیول با پشت دست گونه بک و لمس کرد.

-الان که تو کنارمی خوبم

بکهیون با چشمای غمگینی به چانیول نگاه کرد.

چانیول لبش و لحظه ای رو لب بکهیون گذاشت و بدون اینکه حرکت اضافه ای به لبش بده عقب کشید.

یه لمس ساده فقط برای اینکه وجود بک و بهتر حس کنه.

-بک...چیزی شده؟
 

+داشتی میلرزیدی چان.
تو بغلم میلرزیدی و من کاری ازم برای کمک بهت بر نمی اومد.
خیلی ترسیدم.
اگه سهون نبود...

بکهیون بغض کرد.

برای بار هزارم تو اون شبانه روز با یادآوردی وضعی که چان بهش دچار شده بود بغض کرد.

چانیول سرش و تو گردن بک فرو برد.

-دیگه خوبم
نترس
همه چی و درست میکنم بک
نمی ذارم دیگه اذیت بشی

+چانیول حالا...حالا باید چیکار کنیم؟
تو که واقعا نمی خوای من و تنها بفرستی برم.

صدای بکهیون میلرزید.
فکر اینکه چانیول و تو این جهنم تنها بذاره داشت میکشتش.

چانیول نفس داغشو تو گودی گردن بک رها کرد.

-بیا بعدا بهش فکر کنیم بک
الان که اینطوری تو بغلتم نمی خوام به هیچ چیزی جز تو و گرمای تنت فکر کنم...

__________________________________________

فلش بک

دو هفته از روزی که سهون به مزرعه پارک رفته بود میگذشت و چانیول هنوز برنگشته بود به مدرسه.

زمان داشت میگذشت و سهون هنوز کاری از پیش نبرده بود.

این قضیه سهون و در حد مرگ عصبی میکرد طوری که حس میکرد اگه پارک چانیول برگرده قبل از هر چیزی باید یه مشت محکم تو فکش بزنه و اعصاب خودش و آروم کنه.

سهون تو فکر این بود که مشتاش و باید نثار کجای چانیول بکنه که با وارد شدن چانیول به کلاس تمام فکرای خبیثانش از سرش پرید.

کلاس غرق سکوت شد و هیچ کس حرفی نمیزد.

چانیول با کوله و دوتا عصایی که زیر بغلاش گرفته بود، پای گچ گرفتش و روی زمین دنبال خودش میکشید.

بدون اینکه به کسی نگاه کنه سعی کرد خودش و به نیمکت انتهای کلاس برسونه.

سهون بالافاصله با دیدن این وضعیت از جاش بلند شد و سمت چانیول رفت.

کوله رو از زیر بغلش کشید و پشتش انداخت.

+چیکار داری میکنی؟

سهون بی توجه به چانیول سعی کرد تو راه رفتن به چان کمک کنه که چان هلش داد عقب.

+به من دست نزن اوه سهون

سهون با عصبانیت دست چانیول و گرفت.

سرش و برد نزدیک گوشش و تن صداش و تا حد امکان پایین برد.

-اگه نمی خوای همین الان به کل کلاس بگم که چطوری مثل سگ از پدرت کتک میخوری و شکستن پاتم کار اونه بهتره دهنت و ببندی و فقط بذاری کمکت کنم رو صندلی کوفتیت بشینی.

چانیول با چشمای ترسیده و گشاد شده ای به سهون نگاه کرد و اون لحظه فقط یه چیز از ذهنش گذشت.

"سهون میدونست...
اون لعنتی خبر داشت از بلایی که سر چان میاد ولی از کجا..."

__________________________________________

فلش بک یک هفته پیش

چانیول سعی کرد چهاردست و پا سمت در اتاق بره که
آقای پارک گردنش و گرفت و محکم عقبش کشید.

+پدر...خواهش میکنممم
دیگه نمی تونم تحمل کنم درد دارم...

چانیول با گریه و هق هق به پدرش التماس میکرد.

-خفه شوووو
حیووون
تو لیاقت زندگی نداری
باید بمیری
انقدر کتکت میزنم که از درد بمیری
حرومزاده

چانیول دیگه تحمل این همه درد و نداشت.

تمام بدنش درد میکرد از کتکایی که خورده بود.

از درد به خودش میپیچید و با صدایی که از فریادای این چند روزش گرفته بود التماس میکرد که پدرش ولش کنه.

ولی آخه مگه فرقیم به حالش میکرد؟

پدرش راست میگفت.

اون لیاقت زندگی نداشت.

شاید باید فقط دهنش و می بست و به دست پدرش و زیر مشت و لگدای اون میمرد.

آقای پارک با تمام وجود داد میزد.

-حرومزاده
تو کشتیش
تو باعث شدی با صندلی بزنم تو سرش
تو باعث شدی قاتل بشم
با همین صندلی میکشمت عوضی

آقای پارک بی توجه به چانیولی که بی حال و ساکت تو خودش جمع شده بود و فقط قطره های اشک از چشماش سرازیر میشدن صندلی و برداشت و محکم کوبید رو ساق پای چانیول...

_________________________________________

طی چند روز آینده یه پارت دیگه هم میذارم💜
دوستتون دادم💜

Mat Hat Scarecrowحيث تعيش القصص. اكتشف الآن