•17•

255 93 13
                                    


بکهیون با صدای کوبیده شدن در که از طبقه پایین می اومد متوقف شد.

"کیه این وقت روز؟"

"آقای پارک که سر کاره حالا حالا ها بر نمی گرده خونه."

"پس..نکنه..."

"چانیول..."

بکهیون اسم چانیول و تقریبا داد زد و نفهمید با فکر اینکه چانیول پشت دره چطور خودش و به در رسوند و در و باز کرد ولی با دیدن آدم روبه روش شکه شد.

+سلام

-اوه سهون؟

تو اون لحظه بکهیون توقع دیدن هر کسی و داشت جز سهون.

سهون دستی یه پست سرش کشید و لبخندی زد.

+راستش آقای پارک و دیدم و ازش حال تورو پرسیدم.
اونم گفت اکثر اوقات خونه تنهایی. منم امروز بیکار بودم و خب... با خودم گفتم بیام دنبالت بریم با هم یه گشتی این اطراف بزنیم.

بکهیون اصلا قصد نداشت اون روز خونه رو ترک کنه.

نه حالا که می دونست چانیول اونجاس.

-سهون امروز...

+اوه متاسفم بکهیون باید قبلش ازت می پرسیدم.
پس ولش کن باشه یه وقت دیگه.

سهون با عجله و معذب وسط حرف بکهیون گفت و برگشت که بره .

-میام باهات.

با این حرف بکهیون سهون متوقف شد.

- فقط بزار لباسم و عوض کنم.
الانم بیا تو بشین تا حاضر شم.

سهون چرخید و دنبال بکهیون رفت تو خونه.

کامل حس می کرد که بک نمی خواست درخواستش و قبول کنه.

-بشین سهون. راحت باش.

بکهیون این و گفت و سمت اتاقش رفت.

شلوار جینی از توی کمد برداشت و داشت میپوشید که صدای راه رفتن از بیرون شنید.

حقیقتا صدا خیلی ضعیف بود ولی جدیدا بکهیون نسبت به صداها به شدت حساس شده بود.

" سهون اومده بالا؟"

بکهیون سریع زیپ شلوارش و بالا کشید.

در و باز کرد سرش و از لای در بیرون برد.

-سهون...

سهون که سعی در باز کردن در انتهای راهرو داشت با صدای بکهیون هول شد و یه چیز فلزی از دستش افتاد. که صداش تو راهرو پیچید.

+اوه بکهیون متاسفم. دنبال دستشویی بودم.

-دستشویی اون طرفه.

بکهیون این و گفت و به در روبه روی اتاقش اشاره کرد.

-اگه ازم میپرسیدی میگفتم بهت.

و در یه قدمی سهون وایساد.

+عجله داشتم و نمی خواستم وقتی داری حاضر میشی مزاحمت بشم.

بکهیون زیر پاش و نگاه کرد و کلید فلزی و از زمین برداشت.

نگاهش کرد و تو دستش چرخوندش.

-این کلید...

جهت نگاهش و از کلید به صورت سهون تغییر داد.

سهون با استرس به چشمای شکاک بکهیون خیره شد.

-مهم نیست.
-به هرحال اون در دستشوییه.

و با این حرف دوباره به در روبه روی اتاقش اشاره کرد.

برگشت تو اتاقش و در بست.

بکهیون حاضر بود قسم بخوره هیچ کلیدی قبلا رو اون در نبود. حداقل نه قبل اینکه سهون بیاد.

و حاضر بود قسم بخوره سهون اصلا دنبال دستشویی نبود.

بکهیون واقعا کنجکاو نبود بدون تو اون اتاق چیه البته قبل از اینکه کلیدش و تو دستاش داشته باشه.

_________________________________________

منتظر نظراتتون برای این قسمت هستم❤❤❤

Mat Hat ScarecrowWhere stories live. Discover now