•26•

265 87 31
                                    

+نههههههه

بکهیون با داد بلند خودش از خواب پرید و تو جاش نیم خیز شد.

تمام تنش خیس از عرق بود و تمام صورتش خیس از اشک.

صدای تپشای قلبش و به وضوح میشنید.

تمام بدنش پر بود از ترس و هزارتا حس بد دیگه.

مغزش هنوز کامل بیدار نشده بود و بخشیش هنوز تو خلصه خواب بود و همین باعث شده بود بکهیون تا چند دقیقه بی هدف به نقطه روبه روش خیره باشه. بدون اینکه حواسش باشه اشکاش هنوز دارن از چشماش میریزن.

با صدای مشتی که به دیوار اتاقش خورد به خودش اومد و مغزش از اون خلصه خارج شد.

سرگردون به اتاق تاریکش نگاه کرد و تازه یادش اومد چه چیزای وحشتناکی و تو خواب دیده.

با مشت دومی که به دیوار خورد نگاه به دیوارای اتاقش انداخت.

صدا از پشت کتاب خونه اتاق می اومد.

جایی که محل فعلی حضور چانیول بود.

با مشت بعدی که محکم تر از قبل به دیوار برخورد کرد سمت در رفت و از اتاق خارج شد.

نگاه سرسری به راهرو تاریک انداخت و آروم و آهسته سمت اتاق چانیول رفت.

کلید و تو در چرخوند و وارد اتاق شد.

چانیول با شنیدن صدای در اتاق و ظاهر شدن بکهیون تو چهارچوب در، دست مشت شده ای و که بالا برده بود تا دوباره به دیوار بکوبه رو پایین آورد و با قدمای بلندی بع سمت بکهیون رفت.

بکهیون در و اتاق بست چرخید که ناگهان کمرش محکم به دیوار برخورد کرد و یک جفت لب روی لباش قرار گرفت.

چانیول یکی از دستاش و طرف چپ صورت بکهیون گذاشته بود و دست دیگه اش و دور کمرش پیچیده بود و محکم به خودش فشارش می داد.

بکهیون که اول بوسه حس می کرد کرخت شده و توان حرکت نداره حالا دستاش و بالا آورده بود و تو موهای چانیول فرو کرده بود.

چانیول زبونشو روی لب بالای بکهیون کشید و با حس کردن شوری لبای بک بوسه شون و قطع کرد.

سرش و کمی عقب برد و به صورت کوچیک روبه روش نگاه کرد.

جای اشکای خشک شده رو صورت ‌بکهیون کاملا مشخص بودن.

+صدای دادت و شنیدم.
ترسیدم بلایی سرت آورده باشه.

چانیول آروم‌زمزمه کرد و سرش و تو گودی گردن بکهیون فرو کرد.

+چرا داد زدی؟
چرا گریه کردی باز؟

بکهیون یه دستش و دور شونه های پهن چانیول پیچید و همزمان دست دیگه اش با موهای پسر مقابلش بازی می کرد.

-باز کابوس دیدم.

+چی دیدی؟

بکهیون با یاداوری خوابی که دیده بود دوباره بغض کرد.

-خواب دیدم داره می کشتت.
داشت جلوی چشمام تیکه تیکت می کرد.

چانیول که حس کرد صدای بک پر بغض شده.

بوسه کوتاهی روی گردن بکهیون گذاشت و سرش و عقب کشید.

+شاید بتونه بلا سرم بیاره و اذیتم کنه ولی هیچوقت نمیتونه بکشتم بکهیون.
سهون نمیذاره....

_________________________________________

فلش بک

بالاخره کلاس مزخرف جغرافیا با اون معلم همیشه بد اخلاق تموم شد و بچه ها هر کدوم وسایلشون و جمع می کردن تا به خونه برن.

سهون از سر جاش بلند شد و سمت میز چانیول رفت.

-هی چانیول

چانیول که داشت وسایلش و تو کیفش میذاشت سرش و بالا آورد و به سهون نگاه کرد.

+چی می خوای؟

-شمارتو. به هر حال با ما هم گروهیم باید با هم رو پروژه کار کنیم.

چانیول عصبی از جاش بلند شد و کیفش و روی شونش انداخت.

+من با هیچکس هم گروه نمیشم اوه سهون.
از من فاصله بگیر.
دنبال دردسر نباش.

و بدون توجه به سهون از کلاس خارج شد.

_________________________________________

امیدوارم لذت ببرید.💙

دوستان پارت جدید We Are Alive هم امشب آپ میشه. داستانش خیلی قشنگه از دستش ندید.❤❤

Mat Hat ScarecrowWhere stories live. Discover now