با حس تکون خوردن جثه ی جمع و جور بین بازوهاش از خواب بیدار میشه و برای چند ثانیه پلکاشو بسته نگه می داره تا کمی هشیار بشه
اما وقتی صدای ناله ی آرومی رو کنار گوشش میشنوه به سرعت چشماشو باز میکنه و همین کافیه تا با چهره عرق کرده و جمع شده از درد زین رو به رو بشه...
هوا هنوز تاریکه و نور نقره ای رنگ ماه نیمی از صورت و بدن برهنه ی اون پسرو توی دید قرار داده
لی_زین
با نگرانی زمزمه میکنه و حینی که سرجاش نیم خیز میشه رو به پلکای بسته ی پسرش ادامه میده:
لی_درد داری؟
زی_آره
نفس بریده جواب میده و با چنگ زدن به زیر شکمش عضلاتشو منقبض میکنه
حس خواب آلودگی و دردی که داره به علاوه ی گر گرفتن پوست تنش از گرمایی که حس میکنه باهم مخلوط شدنو اجازه ی راحت نفس کشیدنو ازش میگیرن
برای همین سرشو روی بالش جا به جا میکنه و از کشیده شدن پوست صورتش روی قسمت خنک اون پارچه نفس حبس شده شو از ریه هاش بیرون میده
تو این بین متوجه بالا و پایین شدن تشک تخت میشه و چند لحظه بعد بوسه ی آروم لیامو روی شقیقه ی نم دارش حس میکنه
لی_الان برمیگردم
به آرومی زمزمه میکنه و بعد از پوشیدن شلوارکش از اتاق بیرون میره
لیوان تمیزی رو از آب خنک پر میکنه و با قرص مسکن به اتاق برمیگرده
لبه ی تخت میشینه و حینی که لب های نیمه بازشو به سر شونه ی برهنه اون پسر می چسبونه قرص مسکنو بین لب هاش میذاره
یکی از دستاشو دور شونه ش میذاره و کمکش میکنه تا برای آب خوردن نیم خیز بشه
لی_الان بهتر میشه
لیوان آبو روی میز کنار تخت میذاره و وقتی زین سرشو روی بالش برمیگردونه کنارش دراز میکشه
نگاهشو به مژه های بلندش که روی گونه هاش سایه انداختن میدوزه و وقتی پسر کوچیکتر چشمای خمار از خوابشو تا نیمه باز می کنه برای چند ثانیه با اون عسلیای خوشرنگ که زیر نور ماه با قوای بیشتری میدرخشن چشم تو چشم میشه
اما این زیاد طول نمیکشه و زین بار دیگه با روی هم گذاشتن چشماش محتاطانه و آروم سرجاش پهلو به پهلو میشه
پشت به لیام یکی از دستاشو زیر سرش میذاره و روی دردش تمرکز میکنه تا آروم بگیره
تو این بین مرد بزرگتر کمی سرجاش جا به جا میشه و نگاه کوتاهی به ساعت گوشیش میندازه
"05:24am"
چیزی تا صبح نمونده...
نفس سنگینشو از ریه هاش بیرون میده و با بستن فاصله ی بینشون بوسه ی آرومی روی خط فک اون پسر به جا میذاره
YOU ARE READING
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanfictionمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne