twenty two

6.5K 828 2.3K
                                    

زی_خیلی خوشگله

زیرلب زمزمه میکنه و پشت انگشت اشاره شو به آرومی روی پوست لطیف و قرمز گونش میکشه

زی_اسمشو چی میخواید بذارید آیشا؟

بدون بلند کردن سرش میپرسه و به نوازش کردن گونه و اطراف لب های کوچولوی نوزادی که فقط چند ساعت از تولدش میگذره ادامه میده

پسر عمه ی یک روزه ش خیلی شکننده به نظر میرسه و زین به خودش اجازه ی فراتر رفتن از نوازش کردنشو نمیده

با اینکه بینهایت دلش میخواد اون بچه رو بغل بگیره اما از این کار اجتناب میکنه چون ممکنه که بهش آسیب میزنه

*راستش هنوز تصمیم نگرفتیم

آیشا درحالی که روی تخت تک نفره ی بیمارستان با ملحفه های سفیدش دراز کشیده و به دستش سِرم وصله با لبخند میگه و نگاه کوتاهی به همسرش میندازه

+وقت زیاده برای انتخاب کردن اسم عجله نکنید

آنیلا با آرامش میگه و عینک طبیشو به چشمش میزنه

آنی_تاریخ مصرف اینا نگذشته؟

درحالی که قوطیِ کمپوت آناناسی دستشو میپرسه و به سمت یاسر که گوشه ی اتاق وایساده برمیگرده

همون لحظه پسر بچه ی نوزاد دهنشو به قصد مکیدن انگشت زین که گوشه ی لب هاشو نوازش میکنه باز میکنه و سرشو به سمتش برمیگردونه

زی_هی کیوتی این خوردنی نیست

به آرومی میگه و دستشو عقب میکشه

زی_باید چی صدات کنیم لیتل بوی؟ دوست داری خودت اسمتو انتخاب کنی؟

درحالی که آستین لباس سفید رنگ اون بچه رو بالا میزنه میپرسه و با اشتیاق به حرکاتش نگاه میکنه

جوری که بدن کوچولوشو کش و قوس میده و خمیازه میکشه باعث دل ضعفه ی زین میشه

زی_هی دستتو نخور

وقتی مشت سفید و کوچولوشو توی دهنش فرو میکنه و مشغول مک زدنش میشه میگه و با گرفتن گوشه ی آستینش دستشو عقب میکشه

اما فقط چندثانیه طول میکشه تا اون پسر بچه بغض کنه و لب هاش به لرزه بیوفتن

زی_هیشش... بغض نکن کیوتی

با دلسوزی میگه و وقتی اون پسر بچه پلکاشو از هم فاصله میده و چشماش باز میشن با بهت به اون تیله های شکلاتی نگاه میکنه

اون مردمکای روشن خیلی براش آشنان

قبلنم این رنگِ چشمو دیده

زی_پس واقعا دوست داری خودت اسمتو انتخاب کنی

سرشو بلند میکنه و رو به آیشا ادامه میده:

زی_لیام چطوره؟

اینکه با دیدن اون چشما این اسم توی ذهنش بُلد شده بود و از نظرش اسم فوق العاده ای به نظر میرسید به هیچ دست خودش نبود

Car Lover [Z.M]~[completed]Where stories live. Discover now