four

4.2K 851 1.1K
                                    

.
.
.
.

با قرار گرفتن برش پیتزایی جلوی دهنش از فکر بیرون میاد و سر به دو طرف تکون میده

ک_بس کن زین دو روزه هیچی نخوردی داری دیوونم میکنی دیگه

با حرص میگه و برش پیتزارو به لبای زین فشار میده اما زین دستشو کنار میزنه و زانوهاشو محکمتر بغل میکنه.

لو_پیشنهاد ویژه ی سرآشپز، تایر نیم پز با سپر سرخ شده. چطوره مالیک؟

لویی در حالی که روی کاناپه دراز کشیده با دهن پر میگه و جعبه ی پیتزارو روی شکمش جا به جا میکنه.

زین برو بابای زیرلبی نثارش میکنه و سرشو روی زانوهاش میذاره.

ک_اذیتش نکن

بی صدا رو به لویی لب میزنه و لویی چشماشو میچرخونه

زی_من ماشین میخوام

با غم میگه و زانوهاشو محکمتر بغل میکنه.

_میشه بپرسم اونی که اون بیرونه چه کوفتیه اگه ماشین نیست

لویی سرجاش میشینه با کلافگی میپرسه.

زی_اون موزِ!

لو_چی؟

زی_اون موزِ من بلوبری میخواستم

کارا و لویی با گیجی بهم نگاه میکنن

لو_نخیر این خیلی حالش بده داره از دست میره

کارا با نگرانی نگاهی به زین میندازه و روی کاناپه کنارش میشینه.

ک_میخوای کاتالوگای جدید بوگاتی رو باهم ببینیم؟

زی_نه

ک_بریم بیرون با لایکان دور بزنیم؟

زی_نه

لویی خودشو کنار زین روی کاناپه پرت میکنه و میچسبه بهش

لو_سریع و خشنو ببینیم باهم؟حاضرم برای ده هزارمین بار اون کوفتی رو باهات ببینم.

زی_نه

لو_میخوای با ماشین اسباب بازیات باهم بازی کنیم؟

زین سرشو برمیگردونه نگاه بدی به لویی میندازه

زی_نه

سرشو روی زانوهاش میذاره و چشماشو میبنده

لو_زین...منو ببین...زین...پاشو...ببینمت...دیکهد...منو نگاه کن

لویی به زور سر زینو سمت خودش برمیگردونه و تقریبا انگشتاشو توی چشماش میکنه تا چشماشو باز کنه.

زی_ولم کن لو میخوام برم خونه

با بی حوصلگی میگه و به خاطر دستای لویی دو طرف صورتشو جمع شدن لباش رو به جلو نامفهوم حرف میزنه.

لو_خیلی خب پاشو باهم بریم

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

ساعت رو دیوار 9 صبحو نشون میده و سومین روزیه که اون پسر بدون اینکه تمام شبو پلک روی هم بذاره طلوع خورشیدو دیده.

Car Lover [Z.M]~[completed]Where stories live. Discover now