Car Lover [Z.M]~[completed]

twenty five

🎵Fairytale
🔊Ludovico Einaudi

.
.
.
.
.
.

گاز کوچیکی از ساندویچِ همبرگرش میزنه و بعد از چندبار جویدن، محتوای دهنشو با بی میلی قورت میده

اینکه طی چند ماهِ اخیر عادت کرده تایم ناهار تنها نباشه اشتهاشو کور میکنه

همبرگرِ نیمه خوردشو روی میز رها میکنه و به پشتی کاناپه تکیه میده

هنوزم ناراحته از اینکه به لیام گفته یا از آسیب زدن دست بکشه یا ازش فاصله بگیره و اون مرد فاصله گرفتنو انتخاب کرده چون بنا به دلایل ناواضحی نمیتونه از آسیب زدن دست بکشه

نفس کلافه ای میکشه و خودشو لعنت میکنه که طی چند ماه تا حدی به اون مرد وابسته شده که دریافت نکردن توجه از سمتش باعث بی قراریش میشه

همیشه همینه...

وقتی از کسی خوشش میاد و باهاش ارتباط میگیره، حتی ارتباط نامؤثر و غیر دوستانه، مثل ارتباط خودش با لیام که بیشتر روابط رئیس و کارمندی بوده، بدون اینکه اختیاری روی احساساتش داشته باشه و این لعنتی رو بخواد به طرفش وابسته میشه...

انقدر که اگه ازش توجه نبینه یا نتونه توی تایم مشخصی از روز وقتشو کنارش بگذرونه و باهاش در ارتباط باشه احساس بی قراری میکنه

برای همینه که هرروز قبل از رفتن به خونه تایم مشخصی رو با لویی و کارا میگذرونه یا اگه همچین شرایطی پیش نیاد حتما باهاشون فیس تایم میگیره...

با این اوصاف برای صدمین بار پیش خودش اعتراف میکنه که طی چندماهِ گذشته به مرد بدخلقی که توی اتاق کناریش حضور داره وابسته شده

بدون توجه به تمام اخلاقیات اذیت کننده ش...

انقدر شدید که از شرایط پیش اومده ی بینشون حال خوشی نداره...

وابسته شدن به کسی براش حکم اینو داره که مهم نیست شخص مقابلش چقدر با رفتاراش آزارش بده...

همین که باشه و بتونه وجودشو حس کنه براش کافیه

و این به هیچ عنوان چیزی نیست که دست خودش باشه

خیلی اوقات وقتی لیام هست با رفتارا و حرفاش آزارش میده اما اگه حضور نداشته باشه ام اون پسر از نبودنش آزرده خاطر میشه پس ترجیح میده باشه و ناراحتش کنه
تا نباشه و از نبودنش احساس ناراحتی کنه

میدونه که حس وابستگیش به اون مرد کاملا اشتباهه اما فقط نمیتونه کنترلش داشته باشه

لیام همیشه گیجش میکنه...

واقعا نمیتونه بفهمه که چرا تا این حد تاکید به کنترل گری داره و هربار دستورات غیر منطقیشو بهش تحمیل میکنه

میدونه که فقط راجب خودش اینجوریه و با بقیه ی کارمندا همچین رفتاری نداره

و همین باعث گیج تر شدنش میشه...