eight

3.9K 782 198
                                    

.
.
.
.
.
.

لی_خوبه

زی_چی؟خوبه؟فقط خوبه؟این فوق العادس

لحن عادی اون مرد چنگ میزنه به اعصابشو بی اختیار صداش بلند میشه.

لی_صداتو برا من بلند نکن

تهدیدوار اما آروم زمزمه میکنه و نگاه سردشو به اون کاراملای داغ میدوزه.

لی_این کار نیم ساعتته و من میگم خوبه!

مکثی میکنه و ادامه میده:

_در واقع تو باید خوشحال باشی اینطور فکر نمیکنی؟

ابروهاشو بالا میده و سرانگشتاشو روی بند ساعتش میکشه.

زی_نه

با اخمای درهمش زمزمه میکنه و نگاهشو از اون تیله های شکلاتی که تو نور خورشیدِ تابیده از پنجره روشن تر به نظر میرسن میگیره.

لی_استعداد تو بیشتر از ایناس خودتم اینو خوب میدونی پس قیافتو اونجوری نکن

زین چشماشو میچرخونه و مشغول جمع کردن وسایلش میشه.

لی_دفعه آخرت باشه چشاتو برای من میچرخونی

بدون توجه به لحن پرتحکم و تند اون مرد به کارش ادامه میده.

لی_بار دیگه بهت اخطار نمیدم بیبی بوی...بهم اعتماد کن...به هیچ وجه دلت نمیخواد عصبانیتمو ببینی

با لحن آرومی میگه و سیگاری بین لباش میذاره.

زی_کی قرارداد میبندیم؟

آب دهنشو قورت میده و بحث پیش اومدرو عوض میکنه.
سردی لحن اون مرد هربار تا مغز استخونش رسوخ میکنه و انکار اینکه سلطه گریاش رو مخشن غیر ممکنه.

لی_همین الان

پک عمیقی به سیگارش میزنه و تکیشو از صندلی چرمی میگیره.خودنویس طلایی رنگشو از جیبش بیرون میکشه و درحالی که برگه های جلوی روشو امضا میکنه بدون کمک گرفتن از دستاش از سیگار بین لباش کام میگیره و دودشو بیرون میده.

زی_قرارداد آماده بود؟

متعجب میگه و به کاغذا اشاره میکنه.

لی_بود

سیگار به فیلتر رسیدشو توی زیرسیگاریه روی میز خاموش میکنه و به کاغذا اشاره میکنه.

زین سر تکون میده و سمت میز لیام قدم برمیداره.اسم خودش به عنوان طراح کمپانی پین روی قرارداد نوشته شده و جوهر امضای لیام پایین کاغذا درحال خشک شدنه.

نیشخندی میزنه و خودشم برگه هارو امضا میکنه.

لی_مراسم تاسیس و بازگشایی شرکت هفته ی دیگس تا اون موقع تو خونه مشغول به کار باش...در ضمن من تا سه روز دیگه ازت طرح جدید میخوام...بهتره بجنبی و یه چیز درست حسابی تحویلم بدی چون زیاد وقت نداریم...حالاام میتونی بری

Car Lover [Z.M]~[completed]Where stories live. Discover now