two

5.3K 883 1.1K
                                    


I feel so broken, I feel so dead🖤

.
.
.
.

صدای قهقهه ی بلندش تو محوطه ی خلوت یونی میپیچه و از گوشه ی چشماش اشک میاد.

لو_هاااااا بخند دلوین.بخند.نوبت منم میرسه.

لویی در حالی که تند تند سیب زمینی سرخ کرده هارو میچپونه تو دهنش با اخم میگه و بهش چشم غره میره.

ک_این خیلی کیوته لو

هنوزم رگه هایی از خنده تو صداش موج میزنه.

لو_مشکلش همینه که کیوته.دیکهد...این چیه کشیدی؟

رو به زین که با لبخند نگاشون میکنه با ابروهای بهم گره خوردش میپرسه و سیب زمینیای تو دهنشو به زور قورت میده تا از خفگیش جلوگیری کنه.

زی_کیوت تامی

با شیطنت میگه و ابرو بالا میندازه.

لو_هااااا پس اسمم گذاشتی روش

زین با تاکید سر تکون میده و چشم غره های پشت هم لویی نصیبش میشه.

لو_میرم بازم سیب زمینی بگیرم

بی حوصله از جاش بلند میشه و سمت سلف حرکت میکنه.

کارا مسیر رفتن لویی رو دنبال میکنه و بعد از نزدیک کردن صندلیه خودش به صندلی زین پمادی که از بهداری گرفته و برای از بین بردن درد و کبودیه از جیبش بیرون میاره. دره پمادو باز میکنه و دست زینو که روی میزه بین دستاش میگیره و پمادو روی انگشتاش میریزه.

ک_ببینمت خوشگلم

چهره ی زین از درد جمع میشه و سرشو برمیگردونه سمتش.

ک_اینجوری نه چشاتو ببینم

زین نگاهی به اطراف میندازه و با فهمیدن اینکه کسی اون دور و بر نیست عینکشو از چشماش برمیداره.

کارا حینی که پمادو روی انگشتای کبودش پخش میکنه نگاه مهربونی به چشمای عسلی و روشنش میندازه و لبخند میزنه.

چشمای اون پسر حتی وقتی از بی خوابی و احتمالا گریه کردن کاملا قرمزنو دورشون به کبودی میزنه ام قشنگن.

ک_باز دستکشای بوکستو گم کردی؟

با احتیاط میپرسه و زین در حالی که از کولاش میخوره سر تکون میده.

اینکه دروغ میگه یا راست هیچوقت برملا نمیشه اما هرکسی اینو ندونه کارا خوب میدونه که برای از بین بردن یا حداقل کم کردن شدت دردی که دچارش شدی و برات غیر قابل تحمله پناه بردن به درد دیگه ای برای حواس پرتی میتونه بهترین گزینه باشه.

«آرزو کردم یه اتفاق بد بیوفته تا اتفاق بدتری که قبلا افتادرو از ذهنم پاک کنه و فکرمو به جای اون اتفاق به خودش درگیر کنه.این بدترین بهترین آرزوعه.گاهی وقتا درد جدیدو به جون میخری تا از درد قبلی رها بشی.»

Car Lover [Z.M]~[completed]Where stories live. Discover now