Car Lover [Z.M]~[completed]

sixteen

.
.
.
.
.
.
.

مداد طراحیشو به سرعت روی کاغذ رو به روش حرکت میده و هرچند لحظه یه بار عرقِ سردِ روی پیشونیشو با سرآستین تیشرتش پاک میکنه

تقریبا دو روزه که تمام وقت پشت میزش نشسته و بدون اینکه استراحت کنه مشغول طرح زدنه، نه شرکت رفته و نه دانشگاه، کم خوابیده و کمتر از اون غذا خورده چون محض رضای خدا هرچیزی که میخوره تا چندساعت بعدش باید توی دستشویی مشغول عق زدن باشه و معدشو تخلیه کنه، خوابیدناشم در حد دو سه باری بودن که فقط چند دقیقه طول کشیدنو اون پسرو بی حال تر از قبل کردن

نفس صداداری میکشه که صدای خس خس سینشو میشنوه، پلکاشو روی هم میذاره و چندبار محکم باز و بسته میکنه تا تاریِ دیدش برطرف بشه

_باز که از جات بلند شی!

حتی صدای نگران و عصبانیه آنیلاام نمیتونه باعث بشه که اون پسر سرشو از برگه های جلوی روش بلند کنه

آنی_قربونت برم من بیا یکم استراحت کن

با امیدواری خواهش میکنه و دستشو روی شونه ی زین میذاره

زی_الان تموم میشه!

زمزمه میکنه و لبای خشکشو با حرکت زبونش خیس میکنه

آنیلا که از لجبازیای اون پسر کلافه شده نگاهشو دور تا دور اتاقش میچرخونه و رو به انبوه کاغذای مچاله شده، کف زمین و روی تختش سر به دو طرف تکون میده

آن_میرم بیرون برای شام امشب خرید کنم به نفعته وقتی برگشتم توی تختت باشی زین مالیک

با تهدید میگه و از اتاق بیرون میره

زین حرکت دونه های درشت عرقو حس میکنه که از بین موهای پر و بهم ریختش راه میگیرنو روی شقیقه ها و پوست گندمگونِ پشت گردنش حرکت میکنن، قفسه ی سینش به خاطر سرفه های سختش و دردناکش، ضعیف تیر میکشه و دهنش کاملا خشکه

تیشرت آستین بلندی که تنشه به خاطر عرق سردی که کرده خیس شده و به تنش چسبیده اما فقط بی توجه به همه ی اینا به حرکت دادن دستش روی کاغذ رو به روش ادامه میده

_زین بیا سوپتو بخور

کارا در حالی که کاسه ی سوپو روی میز میذاره میگه و دلش میخواد مشت ظریفشو روی فک اون پسر بکوبه تا لجبازی رو تموم کنه و یکم غذا بخوره

زی_داره تموم میشه!

با صدای گرفته ای که به زحمت از حنجرش خارج میشه میگه و کارا دستاشو از حرص مشت میکنه

ک_فاک یو پین!

زیرلب میگه و بلندتر ادامه میده:

ک_زین مجبورم نکن برم به لویی زنگ بزنمو از جشن تولد لی لی بکشمش بیرون...میدونی که بلده چجوری سر عقل بیارت!