part°•9

3.6K 494 208
                                    


حدس بزنین کی آپ کرده؟ تنبل خاااان~

_کجایی؟

"من توی فاکینگ فرودگاه اینچان؟ اینچن؟ همچین چیزی ام. و چرا تو هیچ‌وقت یکیو نمی‌فرستی دنبالم؟ من توی این شهر غریبم."

_فرودگاه اینچئون. یه تاکسی بگیر و آدرس اینجا رو بده. این کارا لازم نیست.

"سریسلی؟ خوب شد گفتی، بلد نبودم خودم."

_فعلا.

"همیشه هروقت دلت خواست وسط مکالمه قطع می-"

تماس را قطع کرد.

هیچ‌گاه آدم پرحرفی نبود. به اندازه حرف می‌زد؛ اندازه‌ای که خودش تعیین می‌کرد. هرزمان، هرقدر که به نفع خودش بود!

ساعتی بعد، مهمانشان روی مبل‌های سلطنتی عمارت وی نشسته بود. اعضای تیم، هوسوک، وی و کوک هم کنارش روی مبل‌های دیگر نشسته بودند. مهمان با لذت در حال چشیدن قهوه‌ی اصل بود. قهوه‌هایی که تنها می‌شد در عمارت وی پیدا کرد. دلش حتی برای قهوه‌های اینجا هم تنگ شده بود. شاید باید مدتی می‌ماند.

"هی گایز، میس یو آل. این بیبی‌بوی جدیده و همین‌طور این آقا. معرفی نمی‌کنید؟"

+جونگ‌کوک جئون.

"هوسوک جانگ"

"اوه که این‌طور. از دیدنتون خوشحالم. منم روبی‌ام؛ روبی رز."

_جونگ‌کوک برادرزادمه.

"خواهرزاده‌ی منم هست."

روبی متوجه لحن دعوایی آن‌ها شده بود. سعی کرد بحث را عوض کند.

"درسته، بگذریم. گایز براتون سوغاتی آوردم. یکی از یکی بهتر. چمدونمو بردن. هی گرل."

خدمتکار با شنیدن این لفظ، متعجب برگشت.

"بفرمایید خانوم."

"می‌تونی چمدونمو بیاری؟"

"چشم خانوم."

"انقدر خانوم صدام نکن. حس خوبی بهم نمیده. خودت نیار بیبی گرل؛ کمرت درد می‌گیره. خودم میام باهات، بهم بگو کجاست؟"

و از جای خود بلند شد و نزدیک دختر ایستاد. دختر کره‌ای معذب از مدل حرف زدن دختر خارجی و نزدیکی‌اش، سر پایین انداخت. بدتر این بود که نگاه حضار به جز وی هم روی آن دو بود.

"بیبی! چمدونمو نشونم نمیدی؟"

با تن صدای پایین جواب داد:
"بله، بفرمایید. از این طرف."

دو دختر دقیقه‌ای بعد از دیدرس خارج شدند.

نگاه اعضا متاسف، نگاه وی خنثی و نگاه کوک متعجب بود. آن دختر به طرز واضحی با خدمتکار لاس می‌زد.

نامجون: هنوز از راه نرسیده شروع کرد.

جین: لاسر اعظم تشریف‌فرما شدن. یه دختر کره‌ای نمونده که این باهاش لاس نزده باشه.

Uncle•°•°•°VkookWhere stories live. Discover now