part°•16

3.7K 446 390
                                    

های گایز.
سیلور ایز هیر!
کامنتا رو خیلی دوس داشتم پس امشب آپ کردم.

2022, January, Japan:

نامجون: نخیر، هیچ‌جوره فیلم اون تاریخ و ساعت پیدا نمیشه. معلومه که مدارکو پاک می‌کنن.

روبی: نچ، خب چیکار کنیم؟ الان الکی اومدیم؟

_امکان نداره بدون اینکه چیزی دستگیرم شه برگردم.

جیمین: به هر حال که ما قراره بفهمیم کار مونه.

هوسوک: باید الان بگیم ژاپنیم؟

_تا چیزی نفهمیدیم نمی‌تونیم این ریسکو بکنیم.

جین: من میگم بریم یه ناهاری بخوریم تا فکرمون باز شه.

_خیله‌خب، کوک این نزدیکی رستوران می‌شناسی؟

+اوهوم.

هوسوک: پس بیا اینجا لوکیشن وارد کن.

کوک جلوی ون خم شد. (هوسوک راننده‌ست، تهیونگ هم روی صندلی شاگرد نشسته.)
در حال وارد کردن لوکیشن رستورانی که می‌شناخت بود که جسم خیس و لغزنده‌ای را روی لاله‌ی گوشش حس کرد. از شدت لذت لرزید. کوک شدیدا روی گوشش حساس بود. زمزمه‌ی آرام وی در گوشش، چیزی را بهتر نمی‌کرد.

_منم جونگی.

قطعا سرخ‌ شده بود ولی با تشکر از ماسک مشکی‌اش کسی قرار نبود بفهمد. ناله‌ی آرامی کرد ولی گوش‌های تیز وی آن را شنیدند.

هوسوک: کوک؟ ادامه‌شو یادت نمیاد؟

تازه به خودش آمد. پوزخند وی را شنید.

+عاا...آره. ادامه‌ش.

سریع لوکیشن را کامل کرد و دوباره نشست. با رسیدن به رستوران، هوسوک به حرف آمد.

هوسوک: من و کوک می‌ریم غذا سفارش می‌دیم.

_چرا شما دوتا؟

"چون‌ کوک ژاپنی بلده. تازه غذاهای اینجا رو می‌شناسه."

_خب تو چرا؟

"چون من داییش-"

_تو الان راننده‌ای. نمیشه تو بری، من میرم.

"تو مگه نباید تیمو مدیریت کنی؟"

_ربطی نداره.

"اینکه من راننده‌ام هم ربطی نداره پس."

_چرا این خیلی ربط دا-

با صدای باز شدن در ماشین، ادامه‌ی حرفش را خورد. روبی در حالی‌ که دست کوک را گرفته بود، به حرف آمد.

روبی: من و کوک می‌ریم. مثل بچه‌ها دعوا نکنید فقط.

جای حرف اضافه باقی نگذاشت و در ون مشکی را بست. باهم وارد رستوران شدند.

(مکالمه کوک با پیشخدمت رستوران به زبون ژاپنیه)

"سلام. خوش اومدید. این منو خدمت شما."

Uncle•°•°•°VkookHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin