های گایز.
سیلور ایز هیر!
کامنتا رو خیلی دوس داشتم پس امشب آپ کردم.2022, January, Japan:
نامجون: نخیر، هیچجوره فیلم اون تاریخ و ساعت پیدا نمیشه. معلومه که مدارکو پاک میکنن.
روبی: نچ، خب چیکار کنیم؟ الان الکی اومدیم؟
_امکان نداره بدون اینکه چیزی دستگیرم شه برگردم.
جیمین: به هر حال که ما قراره بفهمیم کار مونه.
هوسوک: باید الان بگیم ژاپنیم؟
_تا چیزی نفهمیدیم نمیتونیم این ریسکو بکنیم.
جین: من میگم بریم یه ناهاری بخوریم تا فکرمون باز شه.
_خیلهخب، کوک این نزدیکی رستوران میشناسی؟
+اوهوم.
هوسوک: پس بیا اینجا لوکیشن وارد کن.
کوک جلوی ون خم شد. (هوسوک رانندهست، تهیونگ هم روی صندلی شاگرد نشسته.)
در حال وارد کردن لوکیشن رستورانی که میشناخت بود که جسم خیس و لغزندهای را روی لالهی گوشش حس کرد. از شدت لذت لرزید. کوک شدیدا روی گوشش حساس بود. زمزمهی آرام وی در گوشش، چیزی را بهتر نمیکرد._منم جونگی.
قطعا سرخ شده بود ولی با تشکر از ماسک مشکیاش کسی قرار نبود بفهمد. نالهی آرامی کرد ولی گوشهای تیز وی آن را شنیدند.
هوسوک: کوک؟ ادامهشو یادت نمیاد؟
تازه به خودش آمد. پوزخند وی را شنید.
+عاا...آره. ادامهش.
سریع لوکیشن را کامل کرد و دوباره نشست. با رسیدن به رستوران، هوسوک به حرف آمد.
هوسوک: من و کوک میریم غذا سفارش میدیم.
_چرا شما دوتا؟
"چون کوک ژاپنی بلده. تازه غذاهای اینجا رو میشناسه."
_خب تو چرا؟
"چون من داییش-"
_تو الان رانندهای. نمیشه تو بری، من میرم.
"تو مگه نباید تیمو مدیریت کنی؟"
_ربطی نداره.
"اینکه من رانندهام هم ربطی نداره پس."
_چرا این خیلی ربط دا-
با صدای باز شدن در ماشین، ادامهی حرفش را خورد. روبی در حالی که دست کوک را گرفته بود، به حرف آمد.
روبی: من و کوک میریم. مثل بچهها دعوا نکنید فقط.
جای حرف اضافه باقی نگذاشت و در ون مشکی را بست. باهم وارد رستوران شدند.
(مکالمه کوک با پیشخدمت رستوران به زبون ژاپنیه)
"سلام. خوش اومدید. این منو خدمت شما."
![](https://img.wattpad.com/cover/283575835-288-k794683.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Uncle•°•°•°Vkook
Hayran KurguName•°uncle°•عمو | Completed Genre•°romance•action•mystery•smut Couple•°Vkook Writer•°Silver°Sly •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• کیم تهیونگ، ملقب به وی، عموی ناتنی جئون جونگکوکه. بعد 13 سال، یه اتفاق اندوهبار اونا رو کنار...