part°•18

3.9K 447 413
                                    

هایملکم؛
قلق منو پیدا کردید هی کامنت می‌دید پارت بعد منم که نمی‌تونم نه بگم⁦♡⁩
عب نداره تا جایی که کاری کلاسی نداشته باشم می‌نویسم براتون~

جونگ‌کوک وارد اتاق شد. باز هم وی روی تخت دراز کشیده بود.

_بیا اینجا کوچولو.

کوک همان‌طور که نق می‌زد، سمت تخت رفت‌.

+من کوچولوام؟ من یه پسر بالغم!

وقتی روی تخت نشست، وی به حرف آمد.

_نچ، کوچولوی منی. دراز بکش.

کوک معذب روی تخت دراز کشید. وی بدون حرف اضافه‌ای لب‌های پسر را هدف گرفت. بی‌وقفه می‌بوسید. مانند نوزادی که از سینه‌ی مادرش شیر می‌نوشد و نه تنها سیر نمی‌شود، بلکه حریص‌تر هم می‌شود. کوک بازوهای عمویش را آرام فشرد‌. وی جدا شد تا پسرک نفسی تازه کند.

+چرا یهویی این‌کارو می‌کنی؟ و حتی وقتی می‌بوسیم دیگه ول نمی‌کنی تا نفس بگی-

_لبات خوشمزه‌ست. آدمو به بوسیدنش ترغیب می‌کنه.

این جمله زمزمه‌ای بود از طرف ویِ مسخ شده. کوک مثل همیشه سرخ شده بود.

+اینکه منو می‌بوسی...بهم حس خوبی میده.

و چقدر خوب که آن دو پسر باهم ذره ذره درون عشق تازه جوانه زده به سمت رشد کردن و ریشه‌دار شدنش می‌رفتند. وی لیسی بر لبان کوک زد و کمی پایین‌تر رفت. قدری پایین که بتواند خال زیر لب کوک را ببوسد و بپرستد. باز هم پایین‌تر تا جایی که به گردن خواستنی پسرک برسد. چندین نفس داغ آن‌جا آزاد کرد و با ناله‌ی آرام کوک به ادامه‌ی کارش تشویق شد. سرش را در گردن پسر فرو کرد و بوسید. بوسید و لیسید. ناله‌های ریز کوک بهترین موسیقی زمینه‌ی موجود در دنیا بود. بالاخره گردن پسر را رها کرد. با دیدن کیس‌مارک‌های خودش لبخندی پیروزمند روی لب‌هایش نشست.

_اگه بیشتر بخوام زیاده‌رویه؟

+چقدر بیشتر؟

_قدری که بتونم بالاتنه‌ات رو هم ببوسم و کیس‌مارک کنم؟

+نیست. زیاده‌روی نیست.

_ازت ممنونم.

+چرا؟

در حالی که پیراهن پسر را از تنش بیرون می‌آورد، گفت:
_چون خودتو بهم میدی؛ چون همراهیم می‌کنی.

+بخاطر این نیست که تو...عموی منی. من واقعا لذت می‌برم و می‌خوام. نمیدونم چرا؟ شاید مثل دخترای چهارده ساله به‌نظر بیام ولی دوست دارم فقط با تو تجربه‌اش کنم. حتی نمی‌خوام به دلیلش فکر کنم چون ممکنه منطقی نباشه!

_پسر کوچولوم، منم همینم. منم نمی‌خوام به درست یا غلط بودنش فکر کنم. این اولین باره که نمی‌خوام به چیزی با دید منطقی‌ نگاه کنم. فقط می‌خوام بذارم همین‌طوری پیش بره.

Uncle•°•°•°VkookWhere stories live. Discover now