سلااام. سیلور برگشته با فصل دو~
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایتاتونو دریغ نکنید♡دو سال بعد:
-چرا سعی داشتی همسرمو اغفال کنی؟
"من اشتباهی نکردم."
دختر با گستاخی جواب داد.-عااو، پس میشه بگی چرا با اون لباسای مسخره نشستی روی پاش؟
"مشکلی توش نمیبینم."
-مشکلش اینه اون مال منه. فکر کنم بدونی نباید دور و بر کسی که ازدواج کرده بپلکی!
"تو لیاقت اونو نداری."
-پس تو داری؟
"آره."
-با یه جملهی من زندگیت نابود میشه. پس حواست به کارا و حرفات باشه.
"من فقط داشتم به ایشون خدمت میکردم."
-با توئِرک کردن؟"من خدمتکار اون سالنم، پس آره."
-با این حساب فکر نمیکنی جای اشتباهی داری خدمت میکنی؟
"نه."
از روی صندلی بلند شد. سمت دختر رفت. لبخندی زد. دستش را نوازشوار روی موهای دختر حرکت داد.
-تا حالا ندیده بودم یه فاحشه انقدر زبوندراز باشه!
"فاحشه تویی که با اون گرایش مسخرهات خودتو به اون چسبوندی."
لبخندش عمیقتر شد. دستش را درون موهای دختر مشت کرد و آن را کشید. صورت دختر جمع شد. در یک حرکت با نوک کفشش ضربهی محکمی به پشت زانوی دختر زد و او را به زمین انداخت. از موهایش روی زمین کشید و از اتاق کارش بیرون برد. بدون اینکه از آسانسور استفاده کند، جلوی چشمهای خیرهی اعضا او را با موهایش از پلهها پایین آورد. صدای جیغهای نکرهی دختر فضا را پر کرده بود. پایین پلهها که رسید، لبخندش را دنداننما کرد و به اعضا نگاهی انداخت. دختر را جلویشان انداخت. نگاه خیرهی شخص دیگری را از جهت مخالف حس کرد. سرش را چرخاند و با دیدن همسرش، لبخندی هم به او زد. از گوشهای شاهد ماجرا بود و بقیه او را نمیدیدند.
خونسرد رو به اعضا گفت:
-همونه که باسنشو روی رونای همسر من گذاشته.اعضا پوزخندی به دختر زدند. آیندهی خوبی در انتظارش نبود. لبخند او دقیقا معنای آرامش قبل طوفان را میداد.
دوباره موهای دختر را چنگ زد و به حیاط عمارت برد.
-چانوو.
با صدای بلند صدا کرد و راننده به سرعت به محضر مرد رسید."بله قربان."
-این فاحشه رو برسون به بار وونیل. مطمئنم اونجا بهتر میتونه خدمت کنه. بگو از طرف کیم جونگکوکه، خودش میدونه چیکار کنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/283575835-288-k794683.jpg)
YOU ARE READING
Uncle•°•°•°Vkook
FanfictionName•°uncle°•عمو | Completed Genre•°romance•action•mystery•smut Couple•°Vkook Writer•°Silver°Sly •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• کیم تهیونگ، ملقب به وی، عموی ناتنی جئون جونگکوکه. بعد 13 سال، یه اتفاق اندوهبار اونا رو کنار...