سلام پرپلکام'
سیلور برگشته.
عکس پارت beretta 92fs عه. با روکش طلا تصورش کنید. همونه ک قراره توی کوک فرو بره.
با پارت اسمات تنهاتون میذارم.
وی سمت یکی از کشوها رفت. جعبهی لوکسی را بیرون آورد. آن را باز کرد.
_این برتا رو جدیدا سفارش دادم. روکشش تماما طلاست و فوقالعاده جذابه. حالا دارم اینو توی تو تصور میکنم.
کلت را پیش کوک آورد.
پسر نمیتوانست منکر ظرافت و زیبایی جسم طلایی شود. اما میتوانست آن را درون خودش تحمل کند؟
+بهرحال بیخیال فانتزیت شو.
وی بحث را عوض کرد.
_میدونی چندوقته سکس نداشتیم؟
+منظور فاکیت چیه؟
_منظورم دقیقا فاکه. فاک!
+وی!
وی لازم دید تغییر موضع بدهد.
با لحن مظلوم و خستهای ادامه داد.
_اخیرا خیلی فشار روم بوده. واقعا خستهام.
به دنبال حرفش روی تخت نشست و دستهایش را درون موهایش فرو کرد.خب این لحن مظلوم وی تاثیر مستقیمی روی قلب کوک میگذاشت. پس سمت تخت رفت. دستهایش را پایین آورد و در دستان خود نگه داشت. بوسهای بر شقیقههای مردش زد. روی رانهایش نشست. دستهای وی به سرعت دورش حلقه شد، انگار میترسید کوک را از آغوشش بدزدند. پسر سرش را در گردن همسرش فرو کرد و آن را مالکانه بوسید و گاز گرفت.
_کوک، آه.
صدای نالهی عمیق وی و شنیدن اسمش با آن صدای دورگه، او را به ادامه دادن کارش ترغیب میکرد. کیسمارک دیگری روی سیبک گلوی وی گذاشت و سراغ لبهایش رفت. میبوسید و زبانش را در دهان همسرش فرو میکرد.
کنترل رابطه دست جونگکوک بود و وی مشکلی با این موضوع نداشت.
با دست راستش او را روی تخت هل داد و خودش هم رویش خیمه زد. دوباره بوسهای را آغاز کرد. ملایم و آرام!
هرگاه کوک کنترل رابطه را بدست میگرفت، احساس قدرت میکرد. پس با لحن خبیثی به حرف آمد.
+میخوای اون برتای طلایی رو توی من فرو کنی؟
وی جوابی نداد چون انگشت اشارهی پسر به نشانهی سکوت روی لبانش بود.خودش را پایینتر کشید. حال روی عضو وی نشسته بود. (از روی شلوار)
کوک با دیدن بیطاقتی آن مرد استوار لذت میبرد پس ادامه داد.
+میخوای به زور توی حفرهام فشارش بدی و صدامو در بیاری؟
متوجه فعل و انفعالاتی در عضو زیرش شد؛ و با پوزخندی ادامه داد.
YOU ARE READING
Uncle•°•°•°Vkook
FanfictionName•°uncle°•عمو | Completed Genre•°romance•action•mystery•smut Couple•°Vkook Writer•°Silver°Sly •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• کیم تهیونگ، ملقب به وی، عموی ناتنی جئون جونگکوکه. بعد 13 سال، یه اتفاق اندوهبار اونا رو کنار...