part5

859 260 28
                                    

چند لحظه مکث کردم و نگاهش کردم
چقدر میتونست سخت باشه که گرگینه باشی و گرگی تو وجودت نباشه؟
بین یه گله گرگ زندگی کنی اما مثل اونا نباشی؟
حتی تو تصورمم جا نمیشد
انگار ژان متوجه نگاه من شد
نگاهشو از ماه گرفت و برگشت سمت من
چند لحظه مکث کردم و نگاهمون گره خورد
برق چشم هاش تو نور ماه نشون از خیس بودن چشم هاش داشت
نگاهمو ازش گرفتمو برگشتم سمت جنگل
درد من سخت تر بود یا درد اون؟
درد هر دوتامون تنهایی بود
ژان بخاطر نداشتن چیزی و من بخاطر از دست دادن...
آروم به سمت کابین ها برگشتم
شب همیشه دلتنگی هارو شدید تر میکنه...
این خاصیت شبه...

ژان::::::::::::::
نمیدونم درست دیدم یا نه
اما حس کردم کسی به من نگاه میکرد
تو تاریکی مشخص نبود کیه
اما سایه آشنایی داشت و تو جنگل گم شد
اشک هامو پاک کردمو دوباره به ماه تگاه کردم
چی میشد وقتی به تو نگاه میکنم چیزی درون من حرکت میکرد؟
چی میشد مثل اینهمه گرگینه...منم یه گرگ درونم داشتم
ناخداگاه اخم هام تو هم رفت
چرا سهم من آخه؟
با صدای قدم های چنگ از پشت سرم سریع اشک هامو پاک کردم
دوست نداشتم کسی اشک هامو ببینه
درسته گرگ نداشتم اما بین یه گله گرگ بزرگ شده بودم
من قوی بودنو قبل راه رفتن یاد گرفته بودم
چنگ گفت
#ژان...معذرت میخوام من انتظار نداشتم بابا ازت اینو بخواد
پوزخندی زدم و گفتم
+اتفاقا من کاملا انتظارشو داشتم
چنگ اومد کنارم ایستاد
وقتی بابا گفت بگم شن بهم تجاوز کرده و حالا اونا باید بخاطر این کارش منو جفت یکی از افرادشون بکنن چنگ هم شوکه شد
من نمیفهمم نداشتن گرگ برای بابا انقدر منفوره که حاضره منو انقدر بی ارزش کنه؟
آره من اگه بگم بهم تجاوز شده
مسلما مرگ‌ شن بی ارزش میشه و توجه ها میره رو تجاوزش
ایده هوشمندانه ای بود
خیلی راحت از قبیله مقصر به قبیله شاکی تغییر میکنیم
اما به چه قیمت
شاید شن قصد تجاوز داشته!
اما بی آبرو کردن من! جفت اجباری برای من! اینا واقعا بهای کمی بود؟
نفس عمیقی کشیدمو گفتم
+برام سواله...تو یه کاری کردی...من چرا باید تاوان بدم؟
بابا از پشت سرمون جواب داد
×چه تاوانی ژان؟ تو که نمیتونی تا ابد تنها بمونی! کدوم گرگینه ای با امگایی که نمیتونه تبدیل شه جفت میشه؟ من با اینکار برات جفت پیدا میکنم برادرت هم تو دردسر نمی افته!
وای خدای من
استدلال بابا عالی بود!
برای من جفت پیدا میکنه!
با تمسخر برگشتم سمتشو گفتم
+وای بابا! چطور از این حجم محبت و دلسوزی شما تشکر کنم؟ یه نفرو به زور میخوای به من ببندی بهش میگی جفت؟
چنگ با عصبانیت گفت
#قرار نبود اینو بگیم بابا فقط میخواستیم...
بابا پرید وسط حرف چنگ و گفت
×تو ساکت باش که همه دردسرا از گور تو بلند میشه...راه دیگه نداریم چطور کسی باور میکنه یه پسر امگای بدون گرگ پسر بتا به اون قدرتمندی رو زخمی کنه؟ اونم زخمی در حد مرگ؟ تنها راه ما حرف زدن از تجاوزه تا فکر هارو منحرف کنیم و اسیب زدن به شن توسط تو رو توجیح کنیم‌
چنگ با عصبانیت داد زد
#بسه بابا...اگه قراره اینو بگیم...چرا ژانو میاری وسط...من میرم حقیقتو میگم...تا تهش هم پاش وایمیستم
چنگ اینو گفت

و با عجله تبدیل شدو به سمت جنگل رفت...

سلام سلام..
امیدوارم دوسش داشته باشید ♥️♥️
لطفاً ووت بدین و کامنت بزارید ممنون ♥️♥️♥️

𝑾𝒐𝒍𝒇Where stories live. Discover now