part6

808 257 32
                                    

بابا به من نگاه کرد
آروم سری تکون دادو گفت
×همینو میخوای؟ که برادرتو توی دردسر بندازی؟
+من اونو تو دردسر ننداختم...کاریه که خودش کرده
بابا لبخند تلخی زد و گفت
×کاری که خودش کرده؟ اگه تو جای جیا بودی به نظرت چنگ این کارو نمیکرد؟یا اگه هر گرگ امگای دیگه‌ای تو اون موقعیت بود؟ من از چنگ حمایت میکنم چون بهش حق میدم! اما چون جیا نه جفت چنگه نه عضوی از قبیله... چنگ محکومه...میفهنی چی میگم؟ تو اینو میخوای؟
با حرص نفسمو بیرون دادمو داد زدم
+نه...معلومه که نه!
خواستم بگم اما چرا من قربانی بشم!
اما قبل اینکه من چیزی بگم بابا گفت
×تو که قرار نیست جفتی پیدا کنی! پس چیزی رو از دست نمیدی...
منتظر جواب من نموند و تبدیل شد
نگاه آخرو با گرگش بهم انداختو به سمت جنگل رفت
پشت سرش داد زدم
+میدم...از دست میدم
آروم و زیر لب گفتم
+آزادیمو از دست میدم...
اما نه بابا شنید نه واقعا براش مهم بود
برگشتم رو صخره و به ماه خیره شدم
زیر لب گفتم
+لعنت به تو اصلا...

بابا چی فکر میکرد؟ یه جفت زوری؟ من ترجیح میدم تا ابد تنها باشم یا اصلا با یه انسان عادی از رو عشق ازدواج کنم تا اینکه اینجوری جفت بگیرم
نفس عمیق کشیدمو سعی کردم صورت چنگو از جلو ذهنم پاک کنم
برادرم بود
دوستش داشتم
اما آزادیم چی؟خودم چی؟
لعنتی....
عذاب وجدان تو وجودم میجوشید
تمام لحظاتی که از بچگی چنگ ازم حمایت کرده بود تو ذهنم مرور شد
حتی وقتی گناه منو به گردن میخرید
اشکم راه افتاد اما سریع پاکش کردمو بلند شدم
زیر لب گفتم
+لعنت به تو شن و جد و آبادت
قبل از اینکه پشیمون بشم دوئیدم تو جنگل
یه راهی پیدا میکنم...من همیشه یه راهی پیدا میکنم برای نجات چنگم یه راهی پیدا میکنم

ییبو :::::::::
همه به چنگ خیره بودیم
حرفش همه رو شوکه کرده بود
یهو از در اومد تو و گفت
من شنو کشتم!
نگاهمون بین هم چرخید

چنگ با کلافگی دستی پشت گردنش کشید و گفت
#من فقط زخمیش کردم...نه در حدی که بمیره...
هایکوان زودتر از من پرسید
•پس چرا میگی تو کشتیش؟
#چون جنازه اش همون شب تو جنگل پیدا شد
همه سکوت کردن
پینگ اومد تو
نگاه ها افتاد روی پینگ
پینگ گفت
×قضیه رو کامل بگو چنگ...
#قضیه همینه...
چنگ اینو گفت و خواست بره اما آلفا دستشو گرفت و گفت
×چنگ..
چنگ ایستادو برگشت سمت من و گفت
#من بتای گروه شمارو کشتم و هرچی بخواین برای تاوان حاضرم انجام بدم! حتی مردن
مشخص بود پینگ نمیخواست اینو بشنوه
چون با عصبانیت گفت
×بس کن چنگ..
از جام بلند شدمو دستمو بالا گرفتم تا پینگ سکوت کنه و رو به پسرش گفتم
-چرا شنو زخمی کردی؟
برام واقعا مهم بود چرا

حتی بیشتر از علت مرگ شن سکوت سنگینی بود
چنگ بهم نگاه کرد
اما لب هاشو فشردو چیزی نگفت که اینبار بلند تر گفتم
-چرا با شن درگیر شدی چنگ؟
+برای دفاع از من
با صدای ژان همه برگشتیم سمتش

چشم هاش سرخ بود اما خیس نبود
مثل گونه هاش که مشخص بود از سرمای هوا سرخ شده
شاید این پسر ی امگا بود که گرگی درونش نداشت اما چشم هاش دست کمی از غرور و جذبه یک گرگو نداشت
چنگ سریع گفت
#کافیه ژان...لازم نیست..
اما ژان دستشو بالا گرفتو گفت
+تو کافیه...من خودم حقیقتو میگم...لازم نیست بخاطرم خودتو قربانی کنی...
با این حرف رو کرد به من و گفت
+پسر بتای گروه شما...میخواست به من تجاوز کنه...اون میدونست من نمیتونم تبدیل بشم...اون میدونست من ضعیف ترم! اون میدونست با آسیب به من دشمن دیرینش حسابی آسیب میبینه...برای همین دست به چنین کار کثیفی زد چنگ از من دفاع کرد اگه کسی تو مرگ شن مقصره اون منم اما بهتره بدونین...حق شن با کار کثیفی که میخواست بکنه...از مرگ هم بد تر بود
شوکه بهش نگاه کردم
همه تو شوک بودیم
قضیه سنگینی بود
ژان نگاه پر از خشمشو از من گرفت و به سمت پله ها رفت
من هنوز نتونسته بودم چیزی بگم که صدای آشنایی گفت
°تو باید تاوان بدی...
همه برگشتیم سمت صدا که
بتای گروه من...پدر شن وارد خونه شد...

سلام سلام...
خوب اینم پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد♥️♥️
لطفاً ووت بدین و کامنت بزارید ممنون♥️♥️♥️

𝑾𝒐𝒍𝒇Where stories live. Discover now