سزای گستاخی {2}

542 136 7
                                    

جیمین با ظاهری زیبا و چشم گیر و با نگاهی بی پروا از بین وزرا رد شد و مقابل پدر و برادرای بزرگ ترش ایستاد و سرشو به نشونه ی احترام خم کرد

+عالیجناب عذر منو بابت تاخیر امروزم و همچنین غیبت هام بپذیرید.

جیمین سمت برادر بزرگش یونگی که هنوز ایستاده بود چرخید و تعظیم دوباره ای کرد و یونگی با لبخند سر جاش نشست جیمین کنار نامجون روی تختش نشست و بی توجه به نگاه های نا خوش وزرا لبخند زد وزیر اعظم بدون برقراری ارتباط چشمی جیمین رو خطاب قرار داد

+شما به عنوان شاهزاده باید دلیل موجه ای برای غیبت ها و تاخیرتون داشته باشید.

جیمین به آرومی پلک زد و با لبخند آرامش بخشی جواب داد

+البته ، همینطور شما هم به عنوان وزیر باید جایگاه خودتون رو بدونید و طرز صحبتتون رو اصلاح کنید من مجبور نیستم بابت امور روزانه ام به زیر دست هام جواب پس بدم.

با رضایت نظاره گر سکوت وزرا در برابر پسرش بود
-خیله خب امیدوارم دیگه بهونه ای برای عقب انداختن روند جلسمون نداشته باشید.

بی حرکت نشسته بود و به حرف هایی که بین وزرا و برادراش و پدرش رد و بدل میشد گوش میداد اینطور نبود که کاملا از امور کشور داری فراغ باشه یه شاهزاده با مسولیت های سنگین یه سر زمین به دنیا می اومد اون قبلا تلاش خودش رو کرده بود ولی راه فراری نبود نگاهی به وزیر اعظم انداخت اون به چهره ی زشت و عبوسش بیش از حد اعتماد به نفس داشت و فکر میکرد هنوزم میتونه چنگی به دل دخترای جوون بزنه البته چه اهمیتی داشت وقتی اون وسیله ی لذتش رو به هر قیمتی به دست میاورد و حتی مسولیت کثافت هاشو به عهده نمیگرفت همیشه بدترین ها بهترین ها رو داشتن و اون از این موضوع عصبانی بود دستشو توی آستین گشاد لباسش برد و با لبخند محوی موجود توی آستینش رو نوازش کرد(بیا به بقیه نشون بدیم که اون مردک چاق چقدر بلند میتونه جيغ بکشه) آروم اونو از توی آستینش بیرون کشید و زیر پای وزیر که با فاصله ی کمی ازش نشسته بود انداخت و به تختش تکیه داد وزیر اعظم مشغول صحبت کردن بود درست با همون بی پروایی و گستاخی نا به جای همیشگیش توی لحنش که با احساس حرکت چیزی بین پاهاش از جا پرید و باعث اخم امپراطور شد

+وزیر اعظم!!!.

+منو ببخشید عالیجناب انگار..
.
دوباره از جاش پرید و فریادی سر داد نامجون یه تای ابروش رو بالا برد

+ین چه رفتاریه؟!تمومش کن.

+متاسفم،این من نیستم این...

با احساس گاز گرفتگی ناحیه داخلی رونش با فریاد از جاش بلند شد و دستشو به زیر لباسش برد جمع به سرعت متشنج شد و امپراطور و شاهزاده ها با اخم و تعجب به این بی احترامی نگاه میکردن وزیر اعظم سریع روی میز مقابل مشاورش نشست و با فریاد حرف زد

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now