آخرین قدم ها {30}

311 111 19
                                    

دستشو پشت کمر جیمین گذاشته بود آهسته راه میرفت بیشتر از خودش حواسش به جیمین بود اگه به اصرار جیمین نبود هرگز اونو از تختش جدا نمیکرد تا همراهش بیاد چون جیمین نیاز به استراحت داشت بخصوص بعد از عشق بازیشون که کمی بابتش پشیمون بود اما جیمین دقلباز و اغواگر بود و جونگکوک در مقابلش مثل یه آدم ساده لوح عقل و هوشش رو بهش می باخت جیمین کمی ردای روی سرش رو که گوشه هاشو گرفته بود کنار زد

+واقعا از این کارت مطمعنی؟.

–مطمعنم قبول میکنه اون بجز قبول کردن راه دیگه ای نداره.

+بنظرت اگه منو ببینه چه واکنشی نشون میده.

جونگکوک نگاهشو از قدم های جیمین گرفت و با لبخند مفتخری به جیمین خیره شد

–محو زیباییت میشه.

جیمین آروم خندید و نیم نگاهی به ندیمه های پشت سرشون انداخت که تهیونگ کلی بینشون فاصله انداخته بود

+ممکنه ندیمه ها بشنون.

–بشنون اینجا قصر توعه کسی که بخواد به ملکه ی من توهین کنه سرشو از دست میده.

+تو واقعا جدی هستی؟.

–البته ، تو گفتی مراسم ازدواج رو فراموش کنم نه فکر ازدواج کردن با تو رو تو همسر منی.

جونگکوک به اندازه ی یه بچه لجباز شده بود و روی این موضوع پا فشاری میکرد و بیشتر صحبت کردن در موردش هم فقط باعث میشد جیمین بیشتر خجالت بکشه پس سرشو پایین انداخت و باقی راه رو با احساس خوبی که از شنیدن اون حرف ها گرفته بود کنار امپراطورش طی کرد وقتی ندیمه های قصر ملکه اونا رو دیدن سریع تعظیم کردن و در رو باز کردن جیمین نگاهی بهش کرد

+خبر داشتن که داری میای.

–من خیلی وقت پیش میخواستم به دیدارش بیام اما تهیونگ بهم گفت که تو بهوش اومدی و فراموشش کردم(دست جیمین رو گرفت)بیا.

جیمین با احتیاط از پله ها بالا رفت ضعف داشت اما قابل تحمل بود و میخواست توی این گفت و گو کنار همسرش باشه و نوشیدنی که به اصرار جونگکوک خورده بود خیلی بهش توی انرژی گرفتن کمک کرد وقتی وارد شدن ملکه وانگ یان از جاش بلند شد قبل از اینکه جلو برن جونگکوک سمت جیمین چرخید و رداشو از سرش پایین آورد و برش داشت و دست یک از ندیمه ها داد

–به چیزی نیاز نداریم مرخصی.

ندیمه همونطور که خم شده بود ردا رو از دست جونگکوک گرفت و بعد از تعظیمی اونجا رو ترک کرد به چشمای جیمین که با شیفتگی نگاهش میکرد نگاه کرد و دستشو پشت کمرش گذاشت و به داخل راهنماییش کرد وانگ یان از فضای بین اون دو متعجب بود احساس معذب بودن میکرد اما سعی داشت حالت صورتش رو حفظ کنه جونگکوک نشست و با اشاره دستش به وانگ یان اجازه ی نشستن داد ملکه بخاطر اتفاقات اخیر کمی رنگ پریده و ضعیف شده بود زیبایی و مقام اون زمانی توی قصر مشهور و مایه حسادت بانوان دربار بود اما حالا شکسته و بی رنگ و رو شده بود اینو حتی جیمین هم متوجه شده بود اما جونگکوک اومده بود چیزی رو که از معشوقش یاد گرفته بود انجام بده اومده بود تا محبت که و مهربون باشه این چیزی بود که باعث شد وقتی جیمین متوجه قصدش شد با تمام وجود اونو در آغوش بگیره و دم گوشش زمزمه کنه (تو منو بار ها بیشتر عاشق خودت کردی) برعکس آخرین باری که ملکه وانگ یان رو دیده بود لبخندی صادقانه زد

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now