گدای محبتِ یاقوت سرخ رنگ {20}

388 102 29
                                    

همه چیز عالی و مهیا بود دوتا از زیباترین بانوانش که برای دیدنش بی طاقتی میکردن قبل از شروع جشن پایین پاهاش نشسته بودن و داشتن براش دلبری میکردن با عشوه شراب میریختن و با ناز براش حرف میزدن

+سرورم چشمانتون امروز خیلی میدرخشن.

+بدن عالیجناب کوفته به نظر میاد مایلد شما رو با بهترین روغن چین ماساژ بدم.

+عالیجناب چقدر برای دیدن شما مشتاق و دلتنگ بودیم.

+آه حتی اخم هاتون هم شیرین و زیبا هستن.

به تخت راحتش لم داده بود مدام از کوزه ی شرابش مینوشید چشمای خمارش به در رو به روش بود تا روی اندام زنونه ی صیغه هاش که توی پارچه های حریر پیچیده بودن تا توی یه پارچه ی لباس حتی با به صدا در اومدن در هم اون زن دستشو از روی پاش برنداشت

-داخل شو.

خدمه همراه با مردی وارد شد و تعظیم کردن با اوقات تلخی نگاهی به مرد انداخت

-چی باعث شده مزاحم اوقات من بشین.

+از این بابت خیلی متاسفم عالیجناب اما پیام مهمی رو از طرف ملکه میخوام بهتون برسونم.

-خیله خب پیغامتو برسون و برو.

+ملکه درخواست ملاقات با شما رو دارن سرورم از اینکه مزاحمتون شدم منو عفو کنید به ملکه اطلاع میرسونم که شما نمیتونید به دیدارشون برید.

اینجا نشستنش مساوی بود با فکر کردم مداومش به جیمین تا وقتی از فکر و خیالش دیوونه بشه خسته شد از بس چشم به در دوخت شاید ملکه با تردستی هاش بتونه اونو کمی سرگرم کنه و جونگکوک رو از فکر به جیمین نجات بده از جاش بلند شد و از تختش پایین اومد

-برام لباس مناسب بیارید.

زن ها از جا بلند شدن و عجولانه سمتش اومدن

+اما سرورم شما تازه اومدید.

+پس ضیافتتون چی میشه؟.

+خواهش میکنم کمی بیشتر بمونید.

قدمی جلو رفت و خودشو از زیر دستای استخونی صیغه هاش بیرون کشید لباسشو پوشید و همونطور که از در بیرون میرفت حرف زد

-برای ضیافت امشب برمیگردم بهتره وقتی اینجا باشم همه چیز آماده و مهیا باشه هر گونه کوتاهی در مقابل پدرم با مرگ جبران میشه.

فکر کردن به اسیر افسونگر توی قصرش حتی توی راه هم راحتش نمیزاشت وقتی ندیمه ها اونو دیدن بدون اینکه حضورش رو اعلام کنن در رو براش باز کردن اینقدر ذوق ملکه برای دیدن جونگکوک عجیب به نظر میرسید از ملکه به اون آسیبی نرسیده بود و نمیخواست بد بین باشه و اینکه الان وضعیت مناسب برای مقابله با یه رقیب جدید یا روحیه خوبی برای درگیر شدن توی دستگاه سیاست نداشت فضای دلنشینی بود بوی مطبوع عود توی اتاق پخش بود و اتاق به شکل زیبایی آراسته شده بود ندیمه ها میز رو تزیین کردن و آروم خارج شدن لبخند ملکه باعث میشد فضای دوستانه ای برای صحبت و همنشینی به وجود بیاد اما کاملا صادقانه ، جونگکوک میدونست که این فضای دوست داشتنی کمی به سیاست رنگ باخته شکاک نبود اما به این باور داشت که اینجا هیچ کس بی دلیل کاری نمیکنه حالا چه قصدش خوب باشه چه بد

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now