ضافیت شهوت {18}

420 87 22
                                    

با جیغی که یانگ هو زد جونگکوک سریع از جاش بلند شد و یه دستشو پشت شونه ی جیمین گذاشت و دست دیگه اش رو پشت سرش و اونو تو آغوش گرفت و صورتش رو توی گردن خودش قایم کرد یانگ هو اونقدر شکه شده بود که دست و پاشو گم کرد و همونطور که داد می زد خواست از در بیرون بدوه اما محکم توی دیوار خورد و پخش زمین شد مثل حشره ای که توی دامی گیر کرده باشه تو لباس بلند و دست و پا گیرش دست و پا میزد تا دوباره بلند شه جونگکوک جیمین رو محکم توی آغوشش گرفته بود و به خودش میفشرد و به یانگ هو نگاه میکرد جیمین که چیزی نمیدید اروم توی گردنش زمزمه کرد

+ندیمه ات منو دید.

لب های نرم جیمین به پوست گردنش میخوردن و نفسای گرمش اونو قلقلک میداد خنده اش گرفت اما سعی کرد خنده اش رو به یه لبخند عریض بسنده کنه یانگ هو رو بهش سجده کرده بود سرشو بین دستاش قایم کرده بود و تند تند عذر خواهی میکرد مثل جیمین آروم توی گوشش زمزمه کرد

–تا وقتی توی آغوشمی کسی تو رو نمیبینه.

تا به حال از گفتن این جملات یه همچین حس خوبی بهش دست نداده بود درونش انرژی زیادی در حال جنب و جوش بود دوست داشت این حال خوبش رو فریاد بزنه یا با بیشتر فشردن جیمین به خودش یا اینکه جیمین هم اونو متقابلا بغل کنه چندین برابر کنه سعی کرد لبخندش رو جمع کنه صداشو صاف کرد و سرشو سمت ندیمه اش برگردوند که هنوزم داشت حرف میزد

–بسه ، سرم رو درد آوردی.

صدای یانگ هو قطع شد آروم سرشو بالا آورد هنوزم براش سخت بود که شاهزاده اش رو که در حالی که نیمه برهنه اس و یه غریبه رو که متوجه نشد دختره یا پسر ببینه

–برای چی اومدی به اتاقم اونم اینطور بی خبر بعد این همه مدت من باید آداب و نشونت بدم.

یانگ هو با شرمندگی دوباره سرشو پایین انداخت و دوباره با صدای نالونش حرف زد

+سرورم منو عفو کنید من مثل همیشه داشتم میومدم شما رو برای صبحانه بیدار کنم فکر میکردم خواب هستید ندیمه ها نبودن تا به من اطلاع بدن که شما تنها نیستید وگرنه...وگرنه مزاحمت ایجاد نمیکردم عالیجناب منو ببخشید...من مستحق تنبیه هستم.

جیمین که میدونست جونگکوک داره نقش بازی میکنه و خودشو عصبانی نشون میده با تصور کردن حال زار اون ندیمه بیچاره آروم توی گردنش خندید و اصلا به این فکر نمیکرد که خنده هاش حتی نفس کشیدناش توی گردن جونگکوک ممکنه چه بلایی سرش بیارن لبش رو گاز گرفت و انگشتاشو توی موهای ابریشمی جیمین فرو برد چه اقبال و شانس خوبی نصیبش شده بود آروم هشدار داد

–هییییششش...جیمین.

+آخه اون که گناهی نکرده نمیبینی چطور داره التماس میکنه.

بدون اینکه سر جیمین رو از خودش جدا کنه سر خودش رو سمتش چرخوند و خم کرد تا صورت جیمین رو ببینه

slave of revenge (به بردگی انتقام)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora