احساسات کشنده

221 72 11
                                    

چند دقیقه ای بود که زیر نگاه اخم آلود و تخس تهیونگ قرار گرفته بود ندیمه ها آروم میز های غذا رو میچیدن و حضورشون باعث این سکوت معذب کننده شده بود دستی به استخون گونه ای درد مندش کشید و به خودش یاد آوری کرد که چطوری اینطور شد به محض اینکه دستای تهیونگ رو باز کرده بود توی یه چشم به هم زدن یه مشت بابت تشکر از کارش نصیبش شد اعتراضی نداشت چون خودشم هم قبول داشت مشت بهترین چیزی بود که تهیونگ میتونست بهش بده بهرحال اون کمی بی ملاحضگی کرده بود و تهیونگ رو تو موقعیتی قرار داده بود که معذبش کرده بود در هر صورت بابت گونه اش مشکلی نداشت فقط امیدوار بود که جیمین با دیدنش بیشتر نگران نشه

+درد میکنه؟.

–ها؟!.

به خودش اومد و دید که ندیمه ها بیرون رفتن و فقط خودشون توی اتاقن تهیونگ دیگه اون شدت اخم رو نداشت و کمی دلم نرم تر به نظر میرسید آروم خندید و دستشو از روی گونه اش برداشت

–چیزی نیست (سرشو به نشونه تاییده کار تهیونگ تکون داد) حقم بود.

تهیونگ ابرو ای بالا انداخت حقیقتا خودش داشت با یاد اوری جایگاه هاشون به این فکر میکرد که زیاده روی کرده اما خود یونگی داشت میگفت که اون مشت حقش بوده تهیونگ وقتی اون مشت رو میزد جایگاه ها رو یادش نبود تمام منطقش حول این میچرخید که  یونگی پایین تنه اش رو دیده و بهش دست زده همین نشون میده که دیگه مرزی بین اونا باقی نمونده اما در واقع اینکه یونگی ولیعهد یه کشور و تهیونگ فقط یه محافظ بود حقیقتی بود که نمیشد به همین راحتی ازش گذشت اما بازم این خود یونگی بود که این شجاعت و جسارت رو بهش میداد و انگار گله ای هم نداشت نمیدونست چرا بهش اجازه داده تا این حد بهش نزدیک بشه یونگی دست برد  و تکیه ای از غذای روی میز برداشت اما موقع جوییدنش درد گونه اش دست و پا گیرش شد و باعث شد کمی اخم کنه و غذا رو بدون جوییدن قورت بده مشغول فحش دادن زیر لب به درد گونه اش بود که متوجه نشد تهیونگ از جاش بلند شده و به سمتش اومد وقتی متوجه شد که دقیقا جلوی روش توی کمترین فاصله ازش نشسته با کمی تعجب به صورت تهیونگ نگاه کرد تهیونگ بیشتر روش خم شد و دستش رو سمت بند لباس یونگی برد یونگی که حالا متعجب شده بود کمی عقب رفت

–ه...هی این روش مناسبی برای تلافی نیست...تهیونگ داری...

وقتی دست تهیونگ از زیر لباسش بیرون اومد و بالا گرفتش متوجه داروی توی دستش شد اون فقط میخواست دارو رو ازش برداره اما یونگی فکرش به جاهای دیگه رفت بود در واقع به جاهایی رفت که ته دلش میخواست شکایتی از ذهن خطاکارش نداشت چون اون چشمای خمار وحشی واقعا غلط انداز بودن این تقصیر یونگی نبود تهیونگ پوزخندی زد تا به شاهزاده چوسانی نشون بده که چطور مچش رو گرفت و دستشو رو کرد در دارو رو باز کرد و درست مثل یونگی اونو با احتیاط روی گونه اش کشید

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now