منِ واقعی {21}

475 109 40
                                    

جیمین با نگاه نکردن به شاهزاده شرق در واقع داشت بهش لطف میکرد و جونگکوک هم خیلی از این لطفش سپاس گزار بود نمیدونست قراره تو اون چشما چه حجمی از نفرت رو ببینه اما مستی شراب بهش این گستاخی رو میداد که به نا رضایتی شاهزاده رنجور و تنها توجهی نکنه میخواست ایطور فکر کنه که جیمین برای اون اینطور زیبا لباس پوشیده بخاطر اون پا به این مکان ناخوشایند گذاشته

–بیا اینجا ، بیا پیش من...

اما جیمین تکونی نخورد تا همین جاش هم بیش از اندازه قدم برداشته بود جونگکوک هنوز منتظر بود اما جیآ نمیاونست ببینه یه غریبه ای که هیچی از آداب و مرسومات سرش نمیشه اینطور دستور ولیعهد رو نادیده بگیره دست برد و شلاقش رو که همیشه ندیمه اش براش نگه میداشت از دستش کشید از جاش بلند شد و به پشت پای جیمین شلاق زد و تن شلاق مثل نیش ماری به جیمین خورد و فلجش کرد و اونو مجبور به زانو زدن کرد

+کری؟! یا هوس کردی یکی ادبو بهت یاد بده؟ مگه نشنیدی عالیجناب چی گفتن.

جیمین از سوزش زهر شلاقی که به پاش خورده بود دستاشو مشت کرد اما خم به ابرو نیاورد

+من ادبو بلدم اما با هر کسی باید مثل خودش رفتار کرد.

دسته ی چوبی تخت داشت زیر فشار خشم جونگکوک خرد میشد جیآ با چشمای گرد به حماقت شخص روبه روش نگاه کرد شلاقش رو بالا برد

+درد یادت میده که ادبتو کجا باید استفاده کنیییی...

اما بر خلاف انتظار جیمین که منتظری دردی طاقت فرسا اینبار توی صورتش بود هیبتی بلند قامت روش سایه انداخت و طناب شلاق به دور ساق دستش پیچید انگار تهیونگ خیلی زودتر از جونگکوک تونسته بود خودش رو جمع و جور کنه و به جیمین برسه نگاهش هیچ احترامی به شخص مقابلش نداشت قطعا این ، اون برنامه ای نبود که قولش رو داده بودن اما امپراطور به شدت داشت ازش لذت میبرد قلوپی از شرابش نوشید

+چه جسارتی!.

تهیونگ با کشیدن دستش به عقب شلاق رو از دست جیآ بیرون کشید جیآ با چشمایی گرد به سرباز رو به روش نگاه کرد

+چطور جرئت....

–خفه شووو ، صداتو ببر.

با نعره ی جونگکوک نه تنها جیآ بلکه همه ساکت شدن و زن ها با هول ولا خودشون رو جمع و جور کردن تا مبادا مورد خشم شاهزادشون قرار بگیرن تهیونگ اما تونست با جسارت اون سکوت رو بشکنه

+حال عالیجناب برای ادامه ی جشن مساعد نیست ، اگر صلاح بدونید من ایشون تا اقامتگاهشون همراهی کنم.

تهیونگ در ظاهر داشت ازش درخواست میکرد اما در واقع فقط داشت بهش خبر میداد که میخواد جیمین رو از اینجا ببره و حتی اگه اون نخواد هم این کار رو میکنه میون اون سکوت امپراطور با سر و صدا جامش رو پایین گذاشت و با سر خوشی از جاش بلند شد

slave of revenge (به بردگی انتقام)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt