گربه بی طاقت توی دستش رو نوازش می کرد و با چشمای گرد شدش به اون قصر بزرگ نگاه میکرد اون قصر واقعا بزرگ بود درسته کشوری به اون قدرتمندی لایق یه همچین قصری بود لبخندی زد و به گربه ی کوچیک و پشمالوی توی دستش نگاه کرد
-اما کشور ما خیلی دل انگیز تره مگه نه، آدمای اینجا یه خورده ترسناکن.
گربه سفید آروم از خودش صدا در آورد و توی بغلش مچاله شد
-نگران نباش من ازت مواظبت میکنم.
+داری با کی حرف میزنی؟.
جیمین سرشو بالا آورد و به برادرش هوسوک نگاه کرد که با کنجکاوی داشت دنبال چیزی میگشت که اون داشت باهاش حرف میزد لبخندی زد و گربه توی دستش رو نشون داد
-امروز اتفاقی پیداش کردم.
اما متاسفانه هوسوک با حیوونای کوچولو رابطه ی خوبی نداشت برای همین نمیتونست واکنش خوبی نشون بده شروع به داد و فریاد کرد و خودشو به در و دیوار کجاوه کوبوند جیمین آروم گوشه ای از کجاوه خزید و گربه رو تو بغلش قایم کرد اون انتظار این واکنش رو داشت یونگی با شنیدن صدای هوسوک چشماشو باز کرد و با وحشت به کجاوه ای که جیمین و هوسوک توش بودن نگاه کرد
+خدای من جیمین و با هوسوک گذاشتین تو یه کجاوه؟.
نامجون پرده کجاوه اش رو کنار زد و صدای کرد صداشو بلند نکنه
+هیونگ بس کن اگه عالیجناب صداتو بشنوه هممون رو تنبیه میکنه جیمین چی با خودت بردی تو کجاوه.
جیمین در حالی که گربه رو نوازش میکرد و چشماشو تو حدقه چرخوند
-اون یه پشمالوی بی آزاره هیونگ داره بیش از اندازه واکنش نشون میده.
نامجون با کلافگی پرده رو رها کرد و سر جاش برگشت و غر زد
+تو که میدونی اون چه شکلی میشه، اذیتش نکن.
جیمین نفسشو فوت کرد و با اخم ظریفی سر زنش گرانه به سر تا پای برادرش نگاه کرد
-اینقدر شلوغش نکن میترسونیش.
هوسوک با حیرت چشماش گرد شد
+من الان اینجا ترسیدم جیمیییننن.
-این کاملا بی آزاره یه بچه گربه چه بلایی میتونه سر تو بیاره هیونگ .
کجاوه ناگهان ایستاد این یعنی باید پیاده میشدن هوسوک سر و وضعش رو مرتب کرد و بهش توصیه کرد
+جیمین گربتو قایم کن اینجا فقط حیوانات سلطنتی رو توی قصر راه میدن.
لبخندی زد و سر تکون داد به گربه ی کوچولوش نگاه کرد
-یکم تحمل کن زود تموم میشه؟.
یقه لباسشو کنار داد و گربه رو توی لباسش قایم کرد هوسوک با تعجب به این کارش نگاه کرد
YOU ARE READING
slave of revenge (به بردگی انتقام)
Historical Fictionخرابه ای غریب در دلش به حاکمیت کینه بود و در سرش ناقوس مرگ می پیچید به بردگی انتقام خدمت میکرد و به دستورش شمشیر به روی هر کسی میکشید اما کدام برق شمشیر عشق را میترساند؟! کدام تیزی حاضر به گردن زدن عشق بود؟! •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•...