ولیعهد شرق {3}

520 130 29
                                    

با لگدی که به سینه اش خورد زمین افتاد با حرص دادی کشید و سر جاش نشست که صدای خنده های یه نفر اونو بیشتر عصبی کرد آروم چشم بندش رو پایین کشید و از بین دندونای بهم چفت شدش حرف زد

-دهنتو ببند سوکجین.

+سرورم میخوام با شنیدن صدای خنده هام شروع یک روز زیبا رو بهتون تقدیم کنم.

پسر جوون به شمشیرش تکیه داد و از جاش بلند شد و شمشیر رو تو دستش چرخوند

-در مورد احساسی که با شنیدن خنده هات بهم دست میده باید بگم شبیه اینه که انگار چهار تا اسب وحشی دارن رو اعصابم یورتمه میرن.

+ آه لطفا عالیجناب قلب این خادم بی مقدار رو اینطوری نشکونید.

بخاطر لحن بی تفاوت سوکجین اون کلمات کاملا بی معنی بودن جونگکوک این بار فقط بی توجه چشماشو تو حدقه چرخوند و چشم بندش رو سرجاش گذاشت رو به محافظش برگشت و گارد گرفت

-خیلی خب اسب چموش ایندفعه دیگه بهت آسون نمیگرم.

تهیونگ خنده آرومی کرد

+سرورم مطمعنید که میخواید ادامه بدید اخه مشاور سوکجین هنوز اینجا نشستن و دارن تماشاتون میکنن مطمعنم با شنیدن حرفاش نمیتونید خودتون رو کنترل کنید.

گاردش رو پایین آورد اما در عوض صداشو بالا برد

-خب تو برای چی هستی این موجود اعصاب خرد کن رو از جلو چشام دور کن.

سوکجین کمی نمایشی لب ورچید اون واقعا نمیخوایت تماشای تمرین شاهزاده اش رو از دست بده

+شما چشماتون بستست چه فرقی میکنه من جلو چشمتون باشم یا نباشم اصلا خودم داشتم میرفتم (آروم زمزمه کرد) بهرحال این روزا کتک خوردن شما از تهیونگ دیگه برام جذابیتی نداره.

جونگکوک چرخی به شمشیر توی دستش داد

-که این طور پس دیگه جذابیتی برات ندارم( بدون برگردوندن سرش شمشیرش رو بالا آورد و سمت سوکجین گرفت)من جدیدا یه عالمه تکنیک جذاب یاد گرفتم میخوای نشونت بدم؟.

سوکجین باعجله از جاش بلند شد اما با گیر کردن لباسش زیر پاش با صورت زمین خورد

+عااایییششش عااایییشش این لباس دست و پا گیر عاااااااا...

سریع چهار دست و پا از جاش بلند شد و دوباره شروع به دویدن کرد شاهزاده ایستاده بود و دویدن مشاورش رو تماشا میکرد پوزخندی زد و دست برد تا چشم بندش رو محکم تر کنه که با صدای تهیونگ متوقف شد

+عالیجناب مبارزه شما به حد عالی رسیده چرا اصرار دارید که با چشم بسته تمرین کنید؟ ممکنه آسیب ببینید.

-تو نمی دونی ولی من انگیزه بزرگی برای جنگیدن دارم.

تهیونگ نفسشو فوت کرد و به ناچار دوباره گارد گرفت فکر نمی کرد وقتی اون کینه و تنفر درست همراه با دوست بچه گی هاش اینقدر قوی و ریشه دار رشد کنه اما میدونست که شاهزاده اش هنوزم مهربونه و در همه حال مراقب اطرافیانش هست پس اون کینه ی اضافی که توی انتهای چشماش خونه کرده بود تا کی دیگه میخواست مهربونی نگاهشو کدر کنه؟!

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now