تیرِ زهراگین حقیقت {27}

350 101 32
                                    

جیمین به چهره ی متفکر سوکجین زل زده بود که سخت تلاش داشت مهارتش رو توی بازی گوو نشون بده دقایق شیرینی که دیشب با معشوقش گذرونده بود مدام از جلوی چشماش رد میشد و اونو وادار به لبخند زدن میکرد کمی ناراحت بود که جونگکوک باید به کتاب خونه میرفت تا مواردی رو برسی کنه و نمیتونست اونو ببینه اما با اینکه به تهیونگ و سوکجین دستور داده بود جیمین رو به بیرون از قصر خودش ببرن خودش رو دلداری میداد و آروم میکرد حداقل اینبار صبح رو بی خبر نرفته بود صبحانه رو تنهایی خورد اما دلخور نبود ولی شاید اگه جونگکوک اونو توی صبحانه همراهی میکرد حواسش به اون آویز سرخ کنار آینه پرت نمیشد و فکرش رو میون این همه مسئله به خودش مشغول نمیکرد با صدای سرزنش گر تهیونگ به خودش اومد

+احمق ، این یه بازی چینیه اما عالیجناب جیمین از تو بیشتر واردن.

سوکجین به میز کوبید

+یاااا اینقدر دم گوش من حرف نزن بچه.

جیمین نگاهشو از تخته گرفته و حواسشو به اونا داد

+اگه این بازی رو ببازی به عالیجناب جونگکوک میگم و مطمعن باش مقامتو ازت میگره.

+ایرادی نداره اما بهتره قبل از اون گردنت رو از بین دستای من آزاد کنی تا خفه ات نکنم.

–چطوره من این رفتار های بچگانتون رو بهش بگم این اینطوری دوتاتون از مقامتون سلب میشید.

تهیونگ و سوکجین آروم گرفته بودن چون میدونستن که جیمین الان جایگاه بالا و ارزش مندی برای شاهزادشون داره و اگه چیزی بگه اتفاق میوفته

–من این کار رو نمیکنم به یک شرط.

فرصت خوبی بود تا از شر سوالات اضافه ی توی ذهنش در مورد اون آویز سینه خلاص بشه چشمای تهیونگ گرد شد فکر میکرد این حرفش فقط برای ساکت کردن اونا بود

+سرورم شما واقعا جدی بودید.

–البته.

سوکجین چرخید و روشو از تهیوگ برگردوند و زیر لب غر زد

+وقتی همش دنبال یه فرصت برای خود شیرینی هستی منو هم با خودت بدبخت میکنی ، کم عقل.

تهیونگ بی توجه به غر های سوکجین بهش نزدیک تر شد

+اما سرورم میدوند که ما بدون اجازه عالیجناب جونگکوک نمیتونیم کاری کنیم.

–شرط سختی نیست فقط میخوام یه چیزو برام توضیح بدید در مورد اون آویز سینه توی اتاقی که من توش هستم کنار اینه آیزونه ، شما درباره اش میدونید مگه نه؟ (با سکوتشون بیشتر توضیح داد) اون آویز سلطنتی رو فقط یه جا برای یه نفر میسازن اونم ولیعهد چوسان ، یه همچین آویزی چرا باید اینجا باشه؟ .

سوکجین و تهیونگ نگاهی به هم کردن انگار متوجه درخواستش شده بودن جیمین میدونست اونا از رازی که پشت اون جواهر پنهان شده خبر دارن و اینو هم میدونست که قرار نیست به سادگی اون رازو براش فاش کنن پس باید کمی سیاست به خرج میداد سوکجین به سمتش چرخید و صاف تر نشست

slave of revenge (به بردگی انتقام)Where stories live. Discover now