پارت نوزده-بیست

199 40 2
                                    

بکهیون با دیدن بلیطای سفرشون به ایتالیا هیجان زده چانیول رو بغل گرفت و همونطور که از گردنش آویزون شده بود تند تند لباشو بوسید و گفت: این معرکه ست.

چانیول که به زور جلوی خندشو گرفته بود دستشو دور کمرش حلقه کرد و آروم کنار گوشش زمزمه کرد: حواست هست که همه دارن نگاهمون میکنن.

بکهیون با یادآوری اینکه الان همه اعضای خانوادشون اونجان سریع به جای لبخند بزرگش لب برچید و صورتشو تو سینه چانیول قایم کرد و مشت کم جونی به بازوش زد که خنده آقای پارک بلند شد و گفت: کمتر به دامادم نگاه کنید اینکه از خوشحالی شوهرشو بغل کنه خیلی عادیه.

آقای بیون: بک بهتر نیست یکم بزرگ بشی.

چانیول بالاخره با صدای بلند خندید و همونطور که روی مبل می نشست بکهیونم کنار خودش نشوند و گفت: من اینجوری دوسش دارم.

خانم بیون: چانیول لوسش نکن.

+ مامان من کجام لوسه.

چانیول در حال که می خندید به جمع خانوادگیشون نگاه کرد باز هم سهون بینشون نبود امروز خانواده هاشون به کره میرفتن و اون هنوز نگران سهون بود برادرش تغییر کرده بود انگار عمدا ازشون فاصله می گرفت و چانیول هرچقد به این موضوع فکر میکرد بیشتر نگران میشد.

بالاخره خانوادش تصمیم به رفتن گرفتن و چانول باز هم نگران این بود که فاصله خودش و سهون بیشتر از قبل شده و از طرفیم سهون با خودش درگیر بود که چطور از احساسش فرار کنه تماسای جونگکوک رو محدود کرده بود بنظرش این بهترین کار برای فراموش کردن اون شب کذایی بود و حالا سهون هرچقدر منکر میشد ولی تمام لحظه های اون شب تا اعتراف جونگکوک رو یادش بود. عصبی دستی به صورتش کشید تا از فکر جونگکوک بیرون بیاد که ضربه آرومی به در اتاقش خورد با تصور اینکه پدرش باشه سریع بلند شد و گفت: پدر وسایلمو...

ـ منم.

با دیدن بکهیون متعجب بهش نگاه کرد بعد از اتفاقات اون شب حالا برای اولین بار تنها باهم حرف میزدن و همین سهون رو دستپاچه میکرد. لباسشو مرتب کرد و به بکهیون نگاه کرد که اون جلوتر اومد و درو پشت سرش بست.

ـ خوبی؟

ـ آره.

ـ برای ناهار نیومدی و چانیول نگرانت بود... تو مطمئنی همه چی روبراهه؟

ـ دوست داره؟

بکهیون باز بهش نگاه کرد چشمای سرگردون سهون اونو یاد خودش مینداخت پس باز قدمی جلوتر رفت و دست سهون رو گرفت باز هم سرد بود درست برعکس دستای همیشه گرم چانیول که قلبشو می لرزوند.

ـ من خیلی خوشبختم سهون پس لطفا همه چیو فراموش کن و دوباره عاشق شو یه رابطه جدید داشته باش. خودتو درگیر گذشته نکن قوی بمون و موفق تر از همیشه ادامه بده.

 «برایم بمان» Where stories live. Discover now