📍مینی‌شال پارت: چهار- مثلث سوبک‌یی📍

488 181 18
                                    

((برای دیدن یسونگ هیجان زیادی داشت.این اولین فن‌میتینگ این آرتیست بعد از دبیو بود و ییشینگ و بکهیون چون آمریکا بودن، تونستن به‌راحتی بلیطش رو تهیه کنن. بخش اجرا، بازی و سرگرمی انجام داده بودن و الان باید توی صف طولانی امضا گرفتن از آیدل می‌ایستادن.

با ذوق یک‌بار دیگه، صفحاتی که دلش می‌خواست امضا بشن رو چک کرد؛ حرف‌هایی که می‌خواست بهش بزنه رو مرور کرد و نامه‌اش رو به‌خوبی نگاه کرد.

همه‌چیز درست بود. ییشینگ یه سر تا سرویس بهداشتی رفته بود و بکهیون جاش روی توی صف نگه داشته بود. سرش رو بلند کرد تا ببینه چه‌قدر دیگه به نوبتش مونده که با یک جفت چشم درشت مشکی که خیلی هم شاکی بودن، رو‌به‌رو شد.

_چه عجب بالاخره سرتو بالا آوردی!

بکهیون با تعجب به صورت دختر جوان خیره شد. زیبا بود.

_با من هستید؟

دختر جوان چشمی چرخوند و‌ گفت:
_آره با توام!

کمی تن صداش رو بالاتر برده بود و عصبی به‌نظر می‌رسید.
_امرتون؟

بکهیون یکی از ابروهاش رو بالا برد و با حالت سوالی به دختر خیره شد.
_این‌جایی که ایستادی برای منم هست. جلوی شما ایستاده بودم و یه لحظه رفتم آب بگیرم و بیام. اگه یه‌ذره بری عقب‌تر تا بتونم برگردم سرجام عالی می‌شه.

بکهیون تک‌خنده‌ای زد و دست‌هاش رو جلوی سینه‌اش به‌هم گره زد.
_دخترجون فکر نکن من از این کره‌ای سوسول‌هایی‌ام که توی آمریکا بزرگ شدن و الان بهت می‌گم ساری‌ساری بفرما.

دهنش رو کج کرد و آستین‌های سفید‌رنگش رو بالا زد.
_من بهت می‌گم سوری‌سوری، برو ته صف. من گول این بازیاتو نمی‌خورم. دیر اومدی باید صبر کنی نوبتت بشه.

دختر جوان چشم‌هاش رو درشت‌تر کرد و گفت:
_چی؟

ییشینگ همین‌طور که دستش رو به شلوارش می‌کشید و به بکهیون نزدیک‌تر می‌شد متوجه صدای جر‌وبحثشون شد.
_بکهیون داری چی‌کار می‌کنی؟

بکهیون شاکی به‌سمت ییشینگ برگشت.
_من چی‌کار می‌کنم؟ از این خانوم بپرس. فکر می‌کنه من هالوام و اومده این‌‌جا می‌گه باید جلوی من بایسته.

دختر می‌خواست اعتراض کنه که ییشینگ وسط حرف‌هاشون پرید:
_خانوم شما بایستین جلو. حق با شماست.

و قبل از این‌که بکهیون چیزی بگه، دستش رو کشید.
_راست می‌گه بکهیون. من دیده بودمش. ایشون جلوی ما ایستاده بودند.

دو جمله‌ی اول رو زیر لب و جمله‌ی آخر رو بلند همراه با لبخند گفت. همزمان به دختر جوان اشاره کرد تا سر جاش قرار بگیره و دوستش رو عقب‌تر کشید. بکهیون از روی خجالت لب‌هاش رو روی هم فشار داد و زیر چشمی به دختر نگاه می‌کرد. دختر همزمان که هوفی می‌کشید، سرش رو تکون داد و جای خودش رو پس گرفت. بکهیون نیم‌تعظیمی کرد و ترجیح داد سکوت کنه.

جو بینشون خیلی سنگین شده بود. آیدلشون خیلی باحوصله و مفصل با هر فن صحبت می‌کرد و به درخواستشون گوش می‌داد برای همین احتمالا حدود یک‌ساعتی به نوبت اون‌ها مونده بود. بالاخره بعد از چند دقیقه دختر سکوت رو شکست و رو به بکهیون با لب‌های جمع شده و قیافه‌ی مثلا بی‌تفاوت گفت:
_اشکال نداره. منم اگه نمی‌دونستم که کی جلوم بود، ممکن بود مثل تو برخورد کنم. به‌هرحال از این مدل آدم زرنگا زیاد پیدا می‌شن.

بکهیون لبخند خجالتی‌ای زد و کف دستش رو پشت گردنش کشید.

_دیدم مشغول دیدن کدوم صفحه بودی، منم دقیقا محو همون صفحه شده بودم و برای امضا پشتیشو انتخاب کردم. واقعا خداست.

بکهیون که سر ذوق اومده بود، گفت:
_اوه واقعا؟ منم عاشقشم. تازه توی ورژن بی، فوتوکارت دوم رو آوردم خیلی قشنگه.

صدای جیغ دختر دراومد.
_راست می‌گی؟ وای تو چه‌قدر خوش‌شانسی. منم همونو می‌خواستم ولی فوتوکارت اولو آوردم. البته بگم اونم قشنگه ولی دومی یه چیز دیگه‌ست!

بکهیون سرش رو تکون داد و با هیجان و ژست خاصی ادامه داد:
_تازه یه چیزی بگم که جفتمون با هم جیغ بکشیم. دوستم توی ورژن اِی، فوتوکارت اسپشال ادیشن رو آورد.

حالا دوتایی جیغ می‌زدن و ییشینگ سرش رو تکون داد و با غرور فوتوکارتی که درآورده بود رو به دختر نشون داد. بکهیون چشمش رو ریز کرد، سریع و محکم روی شونه‌‌ی رفیقش زد و گفت:
_هی؛ اگه من نبودم تو اصلا می‌دونستی اینا چی‌ان و این‌جا می‌اومدی؟ خودمو کشتم تا فروشمونو بالا ببری، حالا جای این‌که اون فوتوکارتو به من بدی باهاش بهم فخر می‌فروشی؟
ییشینگ لبخند کجی زد تا مطمئن بشه که چال لپش بیرون زده و با افاده‌ی مخصوص به خودش، فوتوکارت اسپشال ادیشنش رو لای آلبومش گذاشت و گفت:
_دیدن قیافه‌ی حسود و حرص خورده‌ات پوستم رو جوون نگه می‌داره بیون بکهیون.

بکهیون خنده‌ی ریزی کرد و روی شونه‌ی رفیقش زد. بعد به سمت دختر برگشت و دستش رو دراز کرد:
_اوه راستی من بیون بکهیون هستم، از آشناییت خوشبختم.

دختر جوان لبخندی زد و با بکهیون دست داد.
_خوشبختم. منم پارک سویونگ هستم.

ییشینگ هم دستش رو روی دست اون‌ها گذاشت.
_منم جانگ ییشینگ هستم.

و این‌طوری بود که اون‌ها با هم‌دیگه آشنا شدن. تموم مدت مشغول صحبت کردن راجع‌به جزییات دبیو و کانتنت‌های منتشر شده بودن و با هم فن‌گرلی‌ فن‌بویی می‌کردن. اون‌ها بدون این‌که بدونن، توجه خیلی‌ از اطرافیانشون رو به صحبت‌های بامزه‌شون جلب کرده بودن و حتی خبر نداشتن آیدلی که منتظر امضا گرفتن ازش بودن، نیمی از حواسش رو پیش اون‌ها و حر‌ف‌های جالبشون جا گذاشته بود. البته کیم یسونگ قبل از این‌که اون‌ گروه سه‌نفری شکل بگیره حواسش رو پیش بیون بکهیون جا گذاشته بود.))

📌✂️📏
:)🫶(:

Sew Me LoveWhere stories live. Discover now