📍 بیست و پنج : مدارک 📍

2.3K 671 156
                                    

چانیول و بکهیون هر دوتاشون استرس داشتن. عوامل و کارکنان سریع و تند تند حرکت می کردند و هر کدوم مشغول رسیدگی به وظایفشون بودن. امروز روز عکس برداری برای اولین فصل نامه ی کمپانی بود. به پیشنهاد یریم، شروع کار رو میخواستند بدون استفاده از مدل کلید بزنن. قرار بود سوژه ی اولین فوتوشوت های مجله، چانیول و بکهیون باشن بدون این که توضیحی راجع به بیوگرافیشون قرار داده بشه. محتوای مجله پر از معما و توضیح راجع به مدل های جدید برای فروش لباس برای سه ماهه ی پیش رو بود. تصمیم مهم و بزرگی برای شرکتشون بود و اگر کارشون نمی گرفت هزینه ی زیادی رو متحمل می شدن. اما اگر همه چیز همونطور که یریم میگفت پیش می رفت، سود چند برابری می کردن و این چیزی بود که تک تک حاضرین اونجا بهش آگاهی کامل داشتن.

_وای من که خیلی خجالت می کشم. دارم دیوونه میشم.

بکهیون زیر لب بعد اینکه نفس عمیقی کشید رو به چانیول گفت. چان لبخندی زد و گفت:

_کاری نیست که هیونگ از پسش بر نیاد.

و بعد نگاهش رو از تیر راس چشم های بکهیون هیونگ گرفت:

_منم خیلی استرس دارم. کلا خیلی زود مضطرب میشم اما نمی دونم برای چی... از وقتی یادم میاد هر وقت که پیشم بودی همه ی اون حسا از بین می رفتن... الان خیلی آرومم.

و بعد بدون اینکه اختیاری داشته باشه یا خودش دلش بخواد به هیونگش خیره شد. زیاد فرصتی برای اینکه به هم خیره بمونن پیدا نکردن، چون یریم چانیول رو برای شروع کار صدا زد ولی بکهیون هنوزم به حرف های چانیول فکر می کرد و به قدم هاش که به سمت یریم میرفتن خیره بود.

چقدر حرف های چان قشنگ بودن. چقدر حس خوبی بهش میدادن. چقدر احساس ارزشمند بودن می کرد و این لذتی که تجربه اش می کرد رو واقعا مدیون حضور چانیول بود.

چانیول همیشه همینطوری بود. پر از محبت، پر از عشقی که باید حتما بروزش میداد و بکهیون رو غرق احساساتش می کرد. حتی از همون بچگی همینطور بود. با لبخند به چانیول که مشغول ژست گرفتن برای عکس برداری بود نگاه می کرد. چقدر خوشحال بود که چانیول رو کنار خودش داره. چانیول خیلی زیبا بود. خیلی...

📌✂📏

_باورم نمیشه!

یریم که پشت مانیتور بود با تعجب و صدای بلند گفت. چانیول و بکهیون متوجه منظورش نمی شدن. این بار یریم با هیجانی متناسب با حرفی که میخواست بزنه ادامه داد:

_این عکس ها عالی شدن! چطور تا الان این اتفاق نیفتاده بود. بی نظیرن محشرن!

یریم تند تند و پشت سر هم ازشون تعریف می کرد اما چانیول و بکهیون باورشون نمیشد. دستیار یریم هم با ذوق براشون دست می زد و شادی می کردن. چانیول و بکهیون هم رفتن پشت مانیتور تا چیزی که یریم ازش صحبت میکنه رو چشمای خودشون ببینن. اون ها هم باور نمی کردن!

Sew Me LoveWhere stories live. Discover now