2.[Sugar cube]

6.7K 1.1K 892
                                    

-خدا لعنتش کنه این از کدوم قرن برگشته?

لویی که حس میکرد سلول های مغزش داغ کرده آروم و ناباور از لیام که حس مشابهی داشت پرسید و کوله اش رو با بی حالی روی زمین انداخت و به اون موجود بی خاصیت که قدم های درازش رو روی زمین میکشید خیره شد.

کالین که لطف کرده بود و سیم های بیرون زده ی متحرک ارتودنسیش رو در آورده بود و با لبخند گشاد مستطیل مانندی نزدیک میشد دستش رو برای اون دو نفر که توی روشنایی کوچه ایستاده بودن تکون داد.

-من با اون هیچ جا نمیام

-درستش میکنم فقط همینجا وایسا و تا نگاهمو بر میگردونم جیم نشو لو! خواهش میکنم

لیام با بیچارگی گفت و کوله ای که لویی روی زمین انداخته بود رو برداشت و با نزدیک شدن کالین یقه اش رو گرفت و توی تاریکی کوچه کشیدش.

-محض رضای خدا... این چه کوفتیه ?هیچ کس... هیچ کس دیگه موهاشو اینطوری درست نمیکنه احمق مگر اینکه بخواد یه کودن به نظر برسه!

لیام با تمام قدرت غر زد و دستش رو لای موهای حنایی طلایی اون پسر که به طرز وسواس گونه ای زیادی مرتب بود فرو برد و اونا به هرحالتی که میتونست بهم ریخت... حالا یکم بهتر به نظر میرسید .

-بگیر عوض کن!

لیام کوله ی سبکش رو توی بغل کالین که تقریبا یه سر و گردن طولانی ازش بلند تر بود کوبید.

-همینجا? جلوی شما?

لیام میتونست به همه ی مقدساتی که میشناخت قسم بخوره که حالا کشتن اون پسر براش از هرکاری راحتتره پس فقط اخم هاش رو که چدان هم ترسناک نبود اما برای ترسوندن کالین کافی بود رو توی هم کشید و بالا بودن موهای جلوی سرش هم به جدیتش کمک میکرد.

-میخوای برات پارچه بگیرم? یا بریم یه جا پرو کن خوشت نیومد یکی دیگه انتخاب کن... یا نظرت چیه من همینجا سرتو بکوبم به جدول ?من به خاطر توی عوضی امشب رفتم سر کمد داداشم که اگه بفهمه میکشتم پس...

-خیلی خب... عصبی نشو

کالین با خنده ی احمقانه ای گفت و کوله رو باز کرد و با دیدن جین تنگ زاپدار و هودی ساده ی سفید که نوشته ی مشکی روش توی نور کم خیلی معلوم نبود چشم هاش برق زد... تاحالا چیزی شبیه اونا توی کمدش ندیده بود!

-پشتتونو بکنید عوضش کنم!

لویی که خونش کم کم به جوش می اومد ترجیح داد از لیام و اون هویج قد بلند فاصله بگیره تا مرتکب کار اشتباهش نشده بود!

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now