26.[Cognac and Tattoos]

4.6K 836 1.4K
                                    

با خالی بودن خونه از هرکسی جز زین طبیعی بود که سکوت کامل اونجارو فرا گرفته باشه.

اون پسر اروم که حتی نفس هاش هم به قدری اروم بود که صداش توی سکوت خونه شنیده نمیشد ،روی مبل نشسته بود و به صفحه ی لپتاپ زل زده بود.

کاری نداشت جز اینکه حواسش به صفحه ی مرتبط با سرور باشه تا کسی حتی به رسیدن بهش نزدیک هم نشه اما نمیتونست جلوی پلک های خسته اش رو بگیره تا اروم روی هم نشینه.

سکوت خونه هم مزید بر علت شده بود تا خواب تنها حکم فرمای خونه و بدن زین باشه تا وقتی که با صدای در، به هوای انتظارش برای الارم سرور،پرید.

میدونست که هری خونه ی گبیه و آده توی مهمونی اون دختری که خیلی وقت بود دنبالش بود ،موندگار شده بود پس اون کی بود پشت در?

از پنجره ی رو به کوچه که با پرده های کرکره ای مشکی پوشیده شده بود جوری که مشخص نباشه ،به کوچه که رو به تاریکی میرفت نگاه کرد.

نیم رخ صورت گرد و لپ هایی که به شدت نرم به نظر میرسید مال کسی جز لیام نمیتونست باشه اما اون بچه اونجا چیکار میکرد?

زین با احتیاط اطراف رو دید زد و برای اولین بار ترسید... از مکالمه ی لیام با لویی تقریبا مطمئن شده بود که لیام قرار نیست چیزی به پلیس بگه اما اون موقع روز، لیام بدون لویی ،واقعا شک بر انگیز بود.

با دیدن کوچه ی خالی و به صدا در اومدن در برای سومین بار سمت در رفت و اونو باز کرد و منتظر موند تا لیام به در اصلی خونه برسه.

چند لحظه بعد لیام با شونه های افتاده به در رسید و بعد سرش رو بالا گرفت.

-سلام

-سلام

زین اروم و گیج جواب داد و بی اختیار از جلوی در کنار رفت... نمیدونست باید چیکار کنه پس فقط همین ازش براومد.

-بیام تو?

لیام پرسید انگار شک داشت که زین منظورش اجازه ی ورود باشه.

-اره... بیا تو

زین جواب داد و در رو بیشتر باز کرد و لیام همونطور که وارد خونه میشد دستش رو توی جیبش برد و گوشیش رو در اورد.

-میتونی کمکم کنی?

زین که در رو بسته بود با صدای اروم لیام که چند قدم از در دور تر ایستاده بود به سمتش چرخید.

لیام با مظلومیت نگاهض میکرد و گوشیش رو به سمتش گرفته بود.

زین نگاهش رو بین گوشیش و لیام چرخوند و نفهمید منظورش چیه.

-چـ... چه کمکی?

-بازرس پلیس ایمیلمو گرفت برای چک کردم... خب من با اون... یه سری کارا کردم... نمره هامو و اینا... ایمیلامو پاک کردم اما توی یه سایت نوشته بود بک آپش میمونه... ولی من... من نمیدونم باید چیکارش کنم... خیلی سعی کردم اما...

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDDonde viven las historias. Descúbrelo ahora