Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED

11.[I will not let them go]

-من انجامش دادم… حالا وقتشه اون کوفتیارو پاک کنی… چون من دیگه کاری انجام نمیدم… من دیشب…

-این جمله میتونست تو دو تا کلمه تموم بشه مثل "انجام شد"… و منم میدونستم باید چیکار کنم

زین شمرده گفت و نگاهش رو از لپتاپش گرفت و صفحه رو سمت لیام که مقابلش ایستاده بود و بی وقفه جمله میچید چرخوند و وقتی مطمئن شد که توجه لیام به صفحه جلب شده دستش رو جلو برد و  دکمه ی مورد نظرش رو فشرد.

-*اطلاعاتی در این صفحه موجود نیست*… خب…

لیام تنها نوشته ی توی صفحه رو خوند و نگاه گیجش رو به زین داد که سیگارش رو بدون دخالت دستش پک میزد و چهرش به خاطر دود جلوی چشمش جمع شده بود.

-خب? خب پاک شده دیگه… کار منم تمومه! معامله انجام شد حالا برو خونه تکلیفاتو انجام بده که چند روزه مدرسه نرفتی !

زین با لب کج شده اش گفت بعد از اینکه سیگارش رو بین انگشت هاش گرفت.

-از کجا بدونم واقعا پاک شده? من از اون برنامه های مسخره و اون دستگاه سر در نمیارم… میخوام مطمئن شم

لیام ساده گفت اما زین تعجب کرد چون برای اولین دار بود اون پسر سوال درست و حسابی ای میپرسید.

-فکر میکنی چرا پلیس تاحالا داداشتو نبرده برای بازجویی?

-چون… چون…

لیام که عملا جوابی براش نداشت و تازه داشت سوال ها توی ذهنش شکل میگرفت لب زد و نگاه سردرگمش رو به پسر خونسرد رو به روش داد… چقدر اون پسر غیرقابل فهم به نظر میرسید!

-چون چون چون… چون من نذاشتم… چون نذاشتم به اطلاعاتی که از داداشت پیدا کرده بودن دسترسی پیدا کنن تا وقتی که تو اون کارو انجام بدی و من اینا رو پاک کنم… حالا دیگه هیچوقت بهش دسترسی ندارن

زین گفت و لپتاپش رو که حالا خاموش بود کنارش گذاشت و بلند شد و سمت آشپزخونه رفت… خیلی وقت بود تشنه شده بود و آده اونجا نبود تا براش آب بیاره.

-کارتش چی? کارتی که پیدا کرده بودن و از اون اطلاعات آدامو در آورده بودن… اون مشکلی ایجاد نمیکنه?

لیام درحالی پرسید که پشت سر زین به سمت آشپزخونه میرفت با اینکه مطمئنا صداش از اونجایی که ایستاده بود هم به زین میرسید.

-فردا بیا تحویلش بگیر

زین به سادگی جواب داد اما لیام هر لحظه بیشتر گیج میشد.

-مگه… مگه اون دست توئه?

-بهت قول دادم تمام اطلاعاتو از پلیس بگیرم… کارتم شاملش میشد

زین آروم جواب داد بطری آب معدنی رو از توی در یخچال برداشت و به کابینت تکیه داد.

-چطوری?