-نه!
صدای قاطعش اتاق رو پر کرد و خون به سرعت سفیدی چشم های مورتز رو دربر گرفت و ترس وجود لویی رو با وجود اینکه راجبش با هری هزار بار حرف زده بود.
-نه?
-هیچ وقت به نفعت شهادت نمیدم مگر اینکه…
-مگر اینکه?
-بذاری زنگ بزنم!
-به کی?
-میذاری یا نه?
-به کی?
هری سکوت کرد و یک تای ابروهای خشمگینش رو بالا برد! وقتش بود به اون مردک میفهموند که چیزی اتفاق میوفته که یه استایلز بخواد!
-تضمین میخوام!
-چه تضمینی بیشتر از اینکه دو نفرو گروگان گرفتی?
لویی با حرص درحالی که کل جرئت و شجاتش رو جمع کرده بود غرید و بعد که تمام ذخیره اش ته کشید خودش رو کمی سمت هری کشید.
-نه فندق… گروگان که نه… یه مهمونی اجباریه شاید تعریف بهتری باشه!
مورتز با لحن تمسخرامیزی گفت و به لویی چشمک کوچیکی زد و خندید.
-به صرف مشت و لگد
لویی به ارومی گفت و مورتز با گستاخی سرش رو به نشونه ب تایید تکون داد و دیوید نیشخند دلهره اوری زد.
-برات گوشی میارن… امیدوارم حماقتت به اندازه ی زنگ زدن به پلیس نباشه چون میتونی حدس بزنی چه عواقبی برای دوست ریزه میزت داره!
مورتز تهدید کرد و هری نفس عصبی ای کشید و پلک هاش رو چند ثانیه بهم فشرد.
-من با پلیسا کاری ندارم… اونا اگه عرضه داشتن تو الان اینجا نبودی تو قبرستون بودی
-حالا که نیستم گوشی رو بده بهش دیوید
دیوید بی معطلی گوشیش رو از جیبش بیرون اورد و جلوی هری گرفت.
-کد یا رمزی درکار باشه کله اشو به باد میدی استایلز
مورتز اخرین اخطارش رو هم داد قبل از اینکه هری نگاه کشنده اش رو ازش بگیره و مشغول وارد کردن شماره ها بشه .
-الو… خودمم… سالمیم… اره…
-اسپیکر استایلز
هری با صدای مورتز با حرص ایکون اسپیکر رو لمس کرد و صدای ظریف دخترونه ای توی اتاق پیچید.
-الو هری… لویی اونجاست?
-من اینجام
لویی که با شنیدن صدای جودی هیجان زده شده بود به سرعت خودش رو به هری نزدیک کرد و بلند گفت.
-اوه خداروشکر… داریم دنبالتون میگردیم هری
-لازم نیست… ما میایم خونه
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!