49.[Start from the beginning]

4.1K 859 611
                                    

-نه!

صدای قاطعش اتاق رو پر کرد و خون به سرعت سفیدی چشم های مورتز رو دربر گرفت و ترس وجود لویی رو با وجود اینکه راجبش با هری هزار بار حرف زده بود.

-نه?

-هیچ وقت به نفعت شهادت نمیدم مگر اینکه…

-مگر اینکه?

-بذاری زنگ بزنم!

-به کی?

-میذاری یا نه?

-به کی?

هری سکوت کرد و یک تای ابروهای خشمگینش رو بالا برد! وقتش بود به اون مردک میفهموند که چیزی اتفاق میوفته که یه استایلز بخواد!

-تضمین میخوام!

-چه تضمینی بیشتر از اینکه دو نفرو گروگان گرفتی?

لویی با حرص درحالی که کل جرئت و شجاتش رو جمع کرده بود غرید و بعد که تمام ذخیره اش ته کشید خودش رو کمی سمت هری کشید.

-نه فندق… گروگان که نه… یه مهمونی اجباریه شاید تعریف بهتری باشه!

مورتز با لحن تمسخرامیزی گفت و به لویی چشمک کوچیکی زد و خندید.

-به صرف مشت و لگد

لویی به ارومی گفت و مورتز با گستاخی سرش رو به نشونه ب تایید تکون داد و دیوید نیشخند دلهره اوری زد.

-برات گوشی میارن… امیدوارم حماقتت به اندازه ی زنگ زدن به پلیس نباشه چون میتونی حدس بزنی چه عواقبی برای دوست ریزه میزت داره!

مورتز تهدید کرد و هری نفس عصبی ای کشید و پلک هاش رو چند ثانیه بهم فشرد.

-من با پلیسا کاری ندارم… اونا اگه عرضه داشتن تو الان اینجا نبودی تو قبرستون بودی

-حالا که نیستم گوشی رو بده بهش دیوید

دیوید بی معطلی گوشیش رو از جیبش بیرون اورد و جلوی هری گرفت.

-کد یا رمزی درکار باشه کله اشو به باد میدی استایلز

مورتز اخرین اخطارش رو هم داد قبل از اینکه هری نگاه کشنده اش رو ازش بگیره و مشغول وارد کردن شماره ها بشه .

-الو… خودمم… سالمیم… اره…

-اسپیکر استایلز

هری با صدای مورتز با حرص ایکون اسپیکر رو لمس کرد و صدای ظریف دخترونه ای توی اتاق پیچید.

-الو هری… لویی اونجاست?

-من اینجام

لویی که با شنیدن صدای جودی هیجان زده شده بود به سرعت خودش رو به هری نزدیک کرد و بلند گفت.

-اوه خداروشکر… داریم دنبالتون میگردیم هری

-لازم نیست… ما میایم خونه

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now